فهرست مطالب سایت

شب ششم محرم الحرام - 96

موضوع : صفات اصحاب
تاریخ انتشار : 05 مهر 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج حیدر خمسه - حاج حامد خمسه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ

چهارمین صفت اصحاب امام حسین علیه السلام:

چهارمین خصوصیت، صبر و استقامت این طایفه است. اساسا برای رسیدن به هدف لازم است که هر کسی برای رد شدن از مشکلات درونی و بیرونی، استقامت و صبوری داشته باشد. تا زمانی که نسبت به مشکلات، استقامت و صبوری نداشته باشد به هدف نمی­رسد. شنیده­اید که برخی می­گویند: من دیگر بریده­ام؟ این بریدن یعنی صبر و استقامت نداشتن. هر کسی هم که برید به هدفش نمی­رسد. خداوند در سوره مبارکه ملک آیه 2 یک سنتی را در آخرین روز دنیا برای بشر ترسیم می­کند. سنت­های الهی لَا یَتَغَیَّر وَ لَا یَتَبَدَّل هستند؛ چون اساسا در سنت­ها، روش­های اداره دنیا هستند و چون هیچ تغییری وجود ندارد سنت­ها تغییر نمی­کنند. این آیه، یکی از همین سنت­ها را بیان می­کند: (الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ) آن خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا یک اتفاقی بیفتد و آن اینکه شما را بیازماید تا بعد از آن هم یک اتفاقی بیفتد و آن هم اینکه دانسته شود که چه کسی بهترین عمل را انجام می­دهد.

    سنت امتحان و ابتلاء در تمام اجزاء عالم اتفاق افتاده است. هم برای ملائکه اتفاق افتاده است و هم برای جنیان. آنچه که در سوره مبارکه کهف آیه 50 آمده است این مطلب را بیان می­کند: (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمينَ بَدَلاً) یعنی: و به یاد بیاور آن زمانی را که ما به ملائکه گفتیم به آدم سجده کنید. همه سجده کردند مگر ابلیس که از جنیان بود. این امتحان و ابتلاء هم برای جنیان بوده است و هم برای ملائکه. بعد می­فرماید: به واسطه این عصیانی که داشت از دایره فرمان خدا خارج شد. نافرمانی کرد. چون نافرمانی کرد به حسب سوره مبارکه اعراف آیه 13 به او گفتند: (فَاخْرُجْ إِنَّكَ مِنَ الصَّاغِرينَ) یعنی: برو. خارج شو که تو از خارشدگان هستی. یک نافرمانی، نافرمانی ابتلاء بود. یک نافرمانی هم نافرمانی تکلیف است.

    گاهی شخص نماز نمی­خواند. این، یک نافرمانی است که قابل تدارک است و جبران می­شود. اما یک وقت است که از پس امتحانتان بر نمی­آیید. این، قابل تدارک نیست. نافرمانی در مقابل امتحان، قابل تدارک نیست. به همین دلیل است که تمام کسانی که در مقابل مسأله کربلا کم آوردند دیگر نتوانستند آن را جبران کنند. حسرتی شد که تا آخرین لحظات عمر با آن­ها باقی ماند. حواستان به امتحان­ها باشد.

    گاهی امتحان در رابطه با انبیاء سلام الله علیهم اجمعین است. خداوند انبیاء را هم امتحان می­کند. امتحانشان سخت­تر هم هست. فقط این نیست که جایگاهشان بهتر باشد. اگر جایگاهشان هم بهتر است به خاطر این است که امتحانشان هم سخت­تر است. اگر حضرت زهرا سلام الله علیها این جایگاه را دارد آن امتحان را هم داشته است. اگر سید الشهداء این جایگاه را دارد آن امتحان را هم داشته است. ما که تمام مردودی­هایمان در زمره تکالیفمان است. اصلا به جای دیگری نمی­رسد که بخواهند ما را بالا ببرند یا پایین بیاورند. مشکل ما همین است که خودمان را بی دلیل با آن­ها مقایسه می­کنیم که چرا فقط به آن­ها داده­اند. اگر به آن­ها داده­اند به خاطر این بوده است که بهترین عمل را هم انجام داده­اند.

    خداوند در سوره مبارکه صافات آیات 102 تا 106 می­فرماید: (قالَ يا بُنَيَّ إِنِّي أَرى‏ فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ 102) حضرت ابراهیم به پسرش گفت: پسرم! در عالم رؤیا مأموریت پیدا کردم که تو را ذبح کنم. نظرت چیست؟ گفت: پدر! آنچه را که مأموریت پیدا کرده­ای انجام بده. از نظر من هم ناراحت نباش. إن شاء الله من را از صابرین خواهی یافت. صبر در مقابل امتحان و ابتلاء است. (فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبينِ 103) هر دو تسلیم شدند. پدر و پسر با هم مذاکره کردند و قرار شد که آن آزمون اتفاق بیفتد. (وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهيمُ 104) وقتی که قرار شد این عمل را انجام بدهد به او گفتیم: جناب ابراهیم! (قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ 105) تو از پسِ مأموریتت بر آمدی. ما نیکوکاران را جزای خیر می‌دهیم. (إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبينُ 106) این، یک امتحان آشکار است.

    گاهی امتحان و ابتلاء برای امت­ها است. یک امتی را امتحان می­کنند. در سوره مبارکه اعراف آیات 73 به بعد می­فرماید: (وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ قَدْ جاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هذِهِ ناقَةُ اللهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ في‏ أَرْضِ اللهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ أَليمٌ) ما جناب صالح را به سوی قوم ثمود مبعوث کردیم. به سمت قوم ثمود فرستادیم. برادر آن­ها بود. او را می­شناختند. به قومش فرمود: الله را بپرستید. معبودی جز الله برای شما نیست. من برای شما معجزه آورده­ام. این شتر از دل کوه بیرون آمد. از شتر دیگری زاییده نشده است. از دل کوه آمده است. معجزه است. حال که معجزه است قدر او را بدانید. او در زمین خدا حرکت می­کند نه در زمین شما. یعنی اگر به چرا مشغول می­شود در کشاورزی شما ورود نمی­کند. حواستان جمع باشد که در حالی که این کاری که می­کند او را پی نکنید که اگر چنین کاری کردید خداوند عذابش را به زودی بر شما نازل خواهد کرد.

    پس از آن در آیه 75 می­فرماید: (وَ اذْقالَ الْمَلَأُ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ       أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ) متکبران از امت جناب صالح یعنی قوم ثمود؛ همان­هایی که با خدا سر و کاری نداشتند به کسانی که اهل ایمان بودند گفتند: واقعا فکر می­کنید که صالح، پیامبر است؟ این­ها یک جواب بالاتر دادند و گفتند: نه تنها پیامبر است؛ بلکه به هر آنچه که می­گوید ایمان داریم. یعنی نبوت او که مفروغٌ­عنه است و در آن مورد اصلا حرفی نداریم. بلکه هر آنچه را که می­گوید قبول داریم.

    در آیه 76 و 77 و 78 می­فرماید: (قالَ الَّذينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ 76) آن­هایی که به جناب صالح اعتقاد نداشتند گفتند: ما به این آدم هیچ اعتقادی نداریم و انکار می­کنیم که این شتر، ناقة الله باشد و اگر آن را پی کنیم هیچ عذابی نازل نمی­شود. (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلينَ 77) ناقه را پی کردند و از اطاعت امر الهی سرپیچی کردند. بعد از آن دهن­کجی هم کردند و به صالح گفتند: ما این شتر را پی کردیم. تو هم اگر راست می­گویی که پیغمبر هستی آن عذاب را بیاور. (فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا في‏ دارِهِمْ جاثِمينَ 78) زلزله در گرفت. زلزله شدیدی بود. این قوم زیر و رو شدند. این ابتلاء امت صالح یعنی همان قوم ثمود بود.

    سابقا من یک بحثی را مطرح کرده بودم و در اینجا هم استطرادا مطرح می­کنم. اگر امت­ها امتحان     می­شوند امت پیغمبر خاتم به چه چیزی امتحان شدند؟ وجود نازنین پیامبر اسلام به امیر المؤمنین فرمودند: علی جان! آزمون امت من، تو هستی. مردم به تو امتحان می­شوند. آن­هایی که پذیرفتند مؤمن هستند و    آن­ها که نپذیرفتند مردود هستند. این را تا آخر عمرتان یادتان باشد که گاهی می­بینید که امیر المؤمنین در روایات فرموده­اند: یعنی من از ناقه صالح کمتر هستم؟ از همین جهت این مطلب را فرموده­اند. آن ناقه، آیه الهی بود و امتحان و ابتلاء امت بود. حضرت امیر می­فرماید: من هم آیه الهی هستم. آیة الله الکبری هستم. مایه ابتلاء امت هم هستم. شما به واسطه من شناخته می­شوید که دین دارید یا نه.

    این سنت الهی برای همه انسان­های موحد هست که باید در این امتحان صبوری بکنند. در سوره مبارکه فصّلت آیه 30 می­فرماید: هر کسی که موحد است بداند که راه توحید، راه سختی است: (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي‏ كُنْتُمْ تُوعَدُونَ) یعنی: به درستی که کسانی که گفتند: پروردگار ما الله است و آن گاه صبوری کردند و استقامت ورزیدند ... یعنی مسیر توحید، مسیر آسانی نیست. اگر در مسیر توحید استقامت بکنند آن گاه به آن­ها امتیاز می­دهند. آن امتیاز چیست؟ ملائکه بر آن­ها نازل می­شوند و به آن­ها می­گویند ترس نداشته باشید و غمگین نباشید و به شما بشارت می­دهیم به بهشتی که انبیاء، آن­ را به شما وعده داده بودند.

    من از این آیه، یک استفاده می­کنم؛ شب قدر، شب نزول ملائکه است. (تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ). این ملائکه را چه کسانی می­بینند؟ چه کسانی؟ در سوره مبارکه فصّلت آیه 30 به این سؤال جواب داده است: 1. (إِنَّ الَّذينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ) کسانی که گفتند پروردگار ما الله است. 2. (ثُمَّ اسْتَقامُوا) در مسیر دین، صبوری داشتند. پس از این است که (تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ). نزول ملائکه، قطعی است؛ اما رؤیت این ملائکه برای کسانی است که در مسیر دین استقامت دارند. من و شما غالبا در شب قدر          می­خواهیم توبه کنیم. شب قدر تازه می‌خواهیم توبه کنیم. بعد هم می­گوییم: چرا ملائکه را نمی­بینیم. متوجه شدید که شب قدر را چه آسان از دست می­دهیم؟ ما در شب قدر می­خواهیم توبه کنیم. همین یک کار را باید مردانه انجام دهیم لا اقل. چون استقامت که نمی­کنیم. توبه هم اگر نکنیم که دیگر هیچ. فقط خواستم بگویم مسیر برای ما تا چه حدی ناپیدا است. ما در شب قدر تازه می­خواهیم توبه کنیم. آن وقت می­گوییم چرا ملک را نمی­بینیم. شما اول جزء(ثُمَّ اسْتَقامُوا) باش؛ بعد از آن است که آن ملاقات اتفاق      می­افتد.

    این صبوری باید معنادار باشد؛ نه از سر ناچاری. یک شخصی در چاه افتاده بود و صدا می­زد: کمک، کمک. یک نفر از آنجا رد می­شد. پرسید: چه شده است؟ گفت: در چاه افتاده­ام. آن شخص گفت: قدری صبر کن تا من بروم و طناب بیاورم و کمکت کنم. آن شخصی که در چاه بود گفت: اگر صبر نکنم چه کنم. این صبر، صبر بر اساس ناچاری است. آن صبوری، ما را بالا می­برد که معنادار باشد. معنادار باشد یعنی اینکه برای رضای خدا باشد؛ همانگونه که شما در زیارت اربعین سید الشهداء علیه السلام این را می­خوانید: فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِراً مُحْتَسِباً حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ یعنی: پس در راه تو با شکیبایی و حساب­گرانه با آنان جهاد نمود. در راه تو صبر کرد. محاسبه داشت؛ نه اینکه از سر ناچاری بوده باشد. نگفت: چون هفتاد و دو نفر هستیم کاری از دستم بر نمی­آید؛ بلکه هر کاری که از دستش بر می­آمد را در این مسیر انجام داد؛ ولی مسیرش را تغییر نداد. به این می­گویند شکیبایی. این، شکیبایی است.

    اساسا دعوت سید الشهداء در مسیر کربلا بر مبنای صبر است. روز اولی که می­خواهد اصحاب را به طرف مسیر دعوت کند، بر مبنای صبر دعوت می­کند. در مسیر به طرف کوفه؛ یعنی از مکه بیرون آمده­اند و به طرف کوفه می­روند. در یکی از منزلگاه­ها بیان نورانی حضرت سید الشهداء این است: أَیُّهَا النَّاسُ! فَمَن کَانَ مِنکُم یَصبِرُ عَلَی حَدِّ السَّیفِ وَ طَعنِ الأَسِنَّةِ فَلیَقُم مَعَنَا یعنی: ای مردم! هر یک از شما که بر تیزی شمشیر و تیزی نیزه طاقت دارد همراه ما بیاید؛ ولی اگر نمی­تواند تیزی شمشیر و تیزی نیزه را تحمل کند فَلیَنصَرِف عَنَّا یعنی از ما دور شود. چون اینجایی که ما می­رویم یک چنین مسیری است. این مسیر، مسیر ساده­ای نیست. دعوت بر اساس صبر است. ویژگی این هفتاد و دو نفر این بود که آدم­های شکیبایی بودند. شکیبایی این­ها معنادار بود؛ نه اینکه چون چاره­ای نبود صبر کردند.

    در میان اصحاب شخصی بوده به نام ضحاک مشرقی. از اصحاب امام حسین (ع) است. این شخص در روز عاشوراء، شمشیر زده است. روز اولی که نزد امام حسین (ع) با امام حسین (ع) مذاکره کرد. گفت: من با شما می­آیم و در کنار شما می­جنگم؛ اما یک نکته­ای را باید بدون رودربایستی بگویم و آن اینکه من مادامی پای تو می‌ایستم که بودن من اثر داشته باشد. اگر کار به جایی رسید که چه من باشم و چه من نباشم تو کشته می­شوی، اجازه بده که من برگردم. امام بر اساس مصالحی که خودشان تشخیص داده بودند این شرط را پذیرفتند. این است که آدمیزاد در کار سید الشهداء گیج می­شود. بعدا خواهم گفت که بر چه مبنایی انتخاب می­کند؛ ولی یک ملاک وجود ندارد و آدم نمی­فهمد. به یک نفر می­گوید بیا. آن شخص می­گوید من نمی‌آیم؛ ولی اسبم را ببر. امام نمی­پذیرد. به یک نفر می­گوید بیا و آن شخص می­گوید نمی­آیم و امام با اصرار او را می­برند و آن شخص می­شود زهیر. این یک نفر هم می­گوید من مشروط می­آیم. امام می­فرماید بیا. چرا اینطور است؟ ما نمی­فهمیم. اما یکی از وجوهی که برای انتخاب ضحاک مشرقی با همان شرطی که مطرح کرده است این است که ضحاک از اهل بیت نیست. از اصحاب است. زنده می­ماند و بیرون می­رود و رسانه امام حسین (ع) می­شود. از اهل بیت نیست؛ چون اگر از اهل بیت می­گفتند همه چیز را به نفع خودشان تعریف می­کند. وقتی از اصحاب باشد و از سپاه جدا شده باشد اخبار درون کربلا را می­گوید. او می­گوید درون خیمه­ها چه اتفاقی افتاده است. باید یک نفر باشد که اخبار درون خیمه­ها را بگوید. عمر سعد         می­خواهد بفهمد درون خیمه­ها چه اتفاقی افتاده است؟ ضحاک مشرقی این کار را کرده است.                امام حسین (ع) برای اطلاع‌رسانی حتی فکر اینجا را کرده است.

    ضحاک مشرقی نتوانست صبر کند. صبر معنادار نداشت. صبر معنادار را کسی پیدا می­کند که فهم در دین داشته باشد. تولی و تبری داشته باشد. اگر آن دو خصلت اول و دوم نباشد این خصلت چهارم اصلا اتفاق نمی­افتد؛ اصلا اتفاق نمی­افتد. حضرت به یاران خودشان فرمودند: صَبراً یَا بَنِی الکِرَامِ یعنی: صبوری کنید ای بزرگ­زادگان. محور بیانات سید الشهداء، صبوری است. اگر الان امام زمان علیه السلام بیایند و یک تنگنایی رخ بدهد، تا زمانی که همه چیز درست است همگی قربان امیر المؤمنین می­رویم. امیر المؤمنین مادامی که به­به دارد همه با او هستند. من فضائل امیر المؤمنین را می­گویم و شما می­گویید به­به. من هم کیف می­کنم و باز هم می­گویم و شما باز هم به­به می­گویید. در اینجا پای امیر المؤمنین ایستادن، هنر نیست. امیر المؤمنین، چک خوردن هم دارد. اگر آنجا کسی ایستاد، حرف است. در آنجا کسی نایستاد مگر            فاطمه زهرا (س) هیچ کس نایستاد. همه امت رها کردند. فقط یک نفر ایستاد و چک علی را هم خورد.     صَبراً یَا بَنِی الکِرَامِ صبوری کنید. شکیبایی کنید ای بزرگ­زادگان. یک جاهایی می­شود که در مسیر همراهی با امام معصوم علیه السلام امر برای من و تو روشن نیست. آنجا، بزنگاه است. عده­ای رها می­کنند و می­روند؛ ولی اگر صبوری داشته باشی پای امامت می­ایستی.

    دعوت امام بر اساس صبر بود. سعد ابن حنظلة در میدان جنگ آمده است و رجز می­خواند:

صَبْراً عَلَى الْأَسْيَافِ وَ الْأَسِنَّةِ                                   صَبْراً عَلَيْهَا لِدُخُولِ الْجَنَّةِ

    صبوری و شکیبایی من بر شمشیرها و نیزه­ها است. صبوری می­کنم تا وارد بهشت شوم. باید این حالت در من و تو باشد که اگر آقا آمد بتوانیم در رکاب او باشیم. وقتی برخی از اصحاب حضرت اشاره می­کردند که مثلا این­ها مردم کوفه هستند و این­ها با پدرت و برادرت چه کردند که با شما بکنند؟ حضرت در همان ابتداء فرمود: نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ یعنی: ما بر بلا و امتحان الهی صبر می­کنیم و اجر صابرین را می­بریم. یعنی در حقیقت، امام می­فرماید: من می­دانم چه اتفاقی قرار است بیفتد. من در سال­های گذشته، مسأله را مطرح کردم که تحلیل بخشی از حرکت سید الشهداء بر اساس تدبیر است؛ یعنی امام است که مهره­ها را می­چیند و بخشی دیگر بر اساس تقدیر است. چیزی است که خدا چیده است. این بحث، بحث مهمی است.

    پس از شهادت حضرت قاسم علیه السلام و پسرعموهای ایشان، حضرت فرمودند: صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي یعنی: صبر و شکیبایی داشته باشید ای عموزادگان من. صبوری داشته باشید ای اهل خانواده من. بیشترین صبوری هم برای خود او است. وقتی سر مبارکش در گودی قتلگاه قرار گرفته است می­فرماید: صَبراً عَلَی قَضَائِکَ تَسلِیماً لِأَمرِکَ لَا مَعبُودَ سِوَاکَ. از همین رو شما در زیارت اصحاب امام حسین علیه السلام وقتی که می­خواهید به این بزرگواران عرض ارادت کنید، بیانتان این است: السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الصِّدِّيقُونَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الشُّهَدَاءُ الصَّابِرُونَ این صبوری، خصیصه این بزرگواران است. این، چهارمین خصلت بود.

پنجمین صفت اصحاب امام حسین علیه السلام:

    پنجمین خصلتی که برای این اصحاب وجود دارد بحث ایثار و از خودگذشتگی است که ایثار این­ها بی‌نظیر است. چه کسی این کار را در شب عاشوراء می­کند؟ سید الشهداء دو هزار نفر را جمع کرده است. تا شب عاشوراء، حد اکثر جمعیت همین دو هزار نفر بوده است. امام به آن­ها فرمود: این­ها با من کار دارند. به محض اینکه دستشان به من برسد و من را بکشند با کسی کاری ندارند. حکومتی در پی نیست. فردا هر کسی در این سرزمین بماند شهید خواهد شد. چقدر آقا است. فرمود: بیعتم را از شما برداشتم. هر کسی که می­خواهد برود، برود. از تاریکی شب استفاده کند. یک نقل هم دارد که حضرت زین العابدین علیه السلام می­فرماید: پدرم فرمود: من بیعتم را برداشتم. اگر می­خواهید بروید، بروید. دست زن و فرزند من را هم بگیرید و ببرید. اما زن و فرزند نرفتند. صبوری و ایثار داشتند. اگر بزنند هم صبر می­کنیم و در راه تو از خودمان می­گذریم. این دو هزار نفر رفتند و فقط چهل و دو نفر باقی ماندند. چقدر سخت است. ناگهان دور انسان خالی شود چقدر سخت است؛ ولی خم به ابرو نیاورد و نگفت که باید یک فکری بکنیم. باز هم همان حرف قبلی را می­زد.

    امام به آن چهل و دو نفری که باقی ماندند فرمود: من شما را موجودات بسیار وفاداری می­دانم. شما بهتر از همه هستید؛ ولی شما هم بروید. ببینید این­ها چه جوابی داده­اند. این نقل برای طبری است. امام زین العابدین علیه السلام فرمود: سید الشهداء علیه السلام در شب عاشورا، تمام اصحابش را جمع کرد. فرمود: اینک شب بر شما سایه افکنده است. از تاریکی آن استفاده کنید و هر یک از شما، دست یکی از اهل بیت من را بگیرد و در شهر و دیار خودش پراکنده شود تا آن که خداوند، گشایشی پدید آورد. این گروه در پی من هستند و اگر بر من دست یابند با دیگران کاری ندارند. در اینجا تمام اصحاب سید الشهداء می­خواهند حرف بزنند. فرزندان جعفر ابن ابی طالب بلند شدند و گفتند: چرا این کار را بکنیم؟ آیا برای اینکه پس از تو زنده بمانیم برویم؟ خداوند هرگز چنین روزی را نیاورد. بعد حضرت قمر بنی هاشم بلند شدند و نظیر همین جمله را گفتند. پسران عقیل هم نظیر همین جمله را گفتند. برخی از اصحاب گفتند: به خدا سوگند ما تو را رها نمی­کنیم تا آن که خداوند بداند ما در مورد شخص تو، حرمت پیامبر را حفظ کردیم. این­ها ایثار است. به آن­ها گفته شد زنده نمی­مانید و این­ها هم با من کار دارند. گفتند: جانمان فدای تو و با کسی هم کاری نداریم. ما برویم که بعد از تو زنده باشیم؟ بعد از تو زندگی چه معنایی دارد؟ نظیر این حرف­ها را زدند. پنجمین خصلت، ایثار است.





هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده