فهرست مطالب سایت

شب جمعه دوم رمضان - 96

موضوع : توبه - جلسه ٢
تاریخ انتشار : 15 شهریور 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج حسن خلج



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
بحثی را که در شب‌های جمعه این سال از ماه مبارک رمضان آغاز کرده‌ایم راجع به توبه واقعی است. آثار تؤبه واقعی را در جلسه گذشته بیان کردم که بر این تؤبه، چه اموری مترتب است:
1.‌‌ یکی این بود که عذاب قطعی خدا را برمی‌گرداند. تؤبه واقعی اگر از صمیم قلب اتفاق بیفتد عذاب قطعی را مرتفع می‌کند؛ نظیر آنچه که برای قوم حضرت یونس اتفاق افتاد. علائم عذاب الهی ظاهر شد ولی چون امت او تؤبه واقعی داشتند عذاب مرتفع شد. خداوند هم به خاطر همین مسأله، پیامبرش را گوشمالی کوچکی داد و او مدتی را در شکم ماهی گذراند.
2.‌ دومین نکته‌ای را که عرض کردیم این بود که بر اساس روایات، شخص تائب، رفیق خدا است چون در روایت آمده است اَلتَّائِبُ حَبیبُ اللهِ.
3.‌ مورد سوم این بود که شخص تائب، محبوب خداوند است. یعنی اگر بخواهیم رابطه عاشق و معشوقی بسازیم خدا عاشق خواهد بود و شخص تائب، معشوق است. خداوند، دوست‌دار است و آن کسی که محبوب است و مورد علاقه می‌گیرد شخص تائب است.
4.‌ چهارمین ویژگی هم این بود که به واسطه تؤبه، ابواب رحمت الهی باز می‌شود نه فقط یک درِ رحمت و یا دو درب رحمت الهی.
5.‌ پنجمین ویژگی را که در جلسه گذشته بیان کردیم که بر تؤبه واقعی مترتب است این است که خداوند، تؤبه بندگانش را دوست دارد. ما گناه کرده‌ایم. قرار است که ما به جهنم برویم. اگر تؤبه کنیم ما از جهنم خلاص می‌شویم و این خدا است که این تؤبه را دوست دارد. چقدر این تؤبه را دوست دارد؟ دو عبارت است که یکی را به حضرت عیسی فرموده است و یکی را هم به حضرت داود.
به حضرت عیسی فرمود: يَا عِيسَى! كَمْ أُطِيلُ النَّظَرَ وَ أُحْسِنُ الطَّلَبَ وَ الْقَوْمُ فِي غَفْلَةٍ لَا يَرْجِعُونَ ای عیسی! چقدر منتظر تؤبه باشم؟ منِ خدا چقدر منتظر تؤبه باشم و در این مسیر صبوری کنم ولی مردم غافل هستند و به سوی من برنمی‌گردند. من منتظر تؤبه شما هستم و در این مسیر صبوری می‌کنم. یعنی عذابی را واقع نمی-سازم. مهلت می‌دهم. شما تؤبه امروز را به فردا می‌اندازد و من هم عِقاب امروز را به فردا مؤکول می‌کنم. ولی مدام منتظر هستم که برگردید. چون تؤبه را دوست دارم. این بیان حضرت حق به جناب عیسی بود.
اما بیان حضرت حق به پیامبر الهی جناب داود؛ به او می‌فرماید: لَو عَلِمَ المُدبِرُونَ کَیفَ اِشتِیَاقِی لَهُم وَ انتِظَارِی إِلَی تَؤبَتِهِم لَمَاتُوا شَوقاً إِلَیَّ وَ لَقُطِّعَت اَوصَالُهُم اگر این‌هایی که از من بریده‌اند و مسیرشان را از من جدا کرده‌اند می‌دانستند که چقدر من مشتاق آن‌ها هستم ... اگر این‌ها می‌دانستند که چقدر مشتاق آن‌ها هستم و چقدر منتظر بازگشت و تؤبه آن‌ها هستم هر آینه از شوق از دار دنیا می‌رفتند. یعنی در پوستشان نمی‌گنجیدند. به جای اینکه سرمان را پایین بیندازیم به ما می‌گوید سرتان را بالا بگیرید و به خانه من بیایید و سرافراز باشید. اگر این‌ها می‌دانستند که من چقدر منتظرشان بوده‌ام بندبند بدنشان از هم جدا می‌شد.
خداوند می‌فرماید: من دعای شخص تائب را مستجاب می‌کنم. اصلا مستجاب شدن دعا به واسطه تؤبه است. این است اشتیاق منِ خدا به سوی شما گنهکاران. در سوره مبارکه ق آیه 16 بیان حضرت حق این است: (وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ) یعنی من از رگ گردن به شما نزدیکتر هستم. در سوره مبارکه بقره آیه 186 می‌فرماید: (وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنِّي فَإِنِّي قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي‏ وَ لْيُؤْمِنُوا بي‏ لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ) ای رسول ما! زمانی که بندگان من از تو درباره من سؤال کردند به آن‌ها بگو که من نزدیکشان هستم و به همین دلیل زمانی که من را بخوانند دعایشان را مستجاب می‌کنم. خدا به ما نزدیک است و اگر ما او را بخوانیم دعای ما را مستجاب می‌کند. از طرف دیگر خود او در سوره مبارکه غافر آیه 60 فرموده است: (اُدْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ) یعنی مرا بخوانید، شما را اجابت می‌کنم. اجابت به دست خدا است. پس خدا نزدیک است و اجابت را وعده کرده است ولی ما هر چه او را می‌خوانیم جواب نمی‌دهد. دلیل این مطلب چیست؟
دلیل این مطلب را بیان نورانی حضرت امام زین العابدین علیه السلام در مناجات «خمسة عشر» با یک عبارت توضیح می‌دهد. خدایا! تو نزدیک هستی و حرفی نیست. اگر من تو را بخوانم اجابت می‌کنی و باز هم حرفی نیست چون وعده داده‌ای. پس چرا من می‌خوانم و تو اجابت نمی‌کنی در حالیکه از رگ گردن هستی. پس چرا دعای من مستجاب نمی‌شود؟ امام زین العابدین علیه السلام می‌فرماید: إِلَهِي أَلْبَسَتْنِي الْخَطَايَا ثَوْبَ مَذَلَّتِي وَ جَلَّلَنِي التَّبَاعُدُ مِنْكَ لِبَاسَ مَسْكَنَتِي یعنی: گناه، من را بیچاره کرده است. گناه، من را بیچاره کرده است. گناه، من را از چشم تو انداخته است و خاکسار کرده است. بیچاره‌ام کرده است و از چشم تو افتاده‌ام. گناه باعث شده است که من از تو دور شوم و لباس بی‌چارگی را به تن کنم. آنگاه در سوره مبارکه هود آیه 61 می-فرماید: (فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَريبٌ مُجيبٌ) می‌خواهید به من نزدیک شوید؟ استغفار کنید. بعد هم به سوی من روی بیاورید. آنگاه می‌بینید که من همان خدای نزدیک و اجابت‌کننده هستم.
اگر کسی بخواهد دعایش مستجاب بشود باید تؤبه کند. این تؤبه، نشان‌دهنده شوق خدا به تؤبه‌کنندگان است. تو به فرزندت می‌گویی اگر دانشگاه قبول شدی برای تو ماشین می‌خرم. اگر فوق لیسانست را گرفتی من فلان کار را می‌کنم. خداوند می‌فرماید: اگر می‌خواهی دعای تو مستجاب شود تؤبه کن. وقتی تؤبه کردی من را نزدیک خودت می‌یابی. اگر فکر می‌کنی از چشم من افتاده‌ای به خاطر گناه است که درست هم فکر می‌کنی. پس اجابت دعا، مزد تؤبه است و خداوند این را به اهل تؤبه وعده کرده است.
یکی دیگر از ثمرات تؤبه تؤبه‌کنندگان این است که موجب سرازیر شدن نعمت‌های مادی و معنوی حضرت حق است. در سوره مبارکه هود آیه 52 می‌فرماید: (وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً وَ يَزِدْكُمْ قُوَّةً إِلى‏ قُوَّتِكُمْ وَ لا تَتَوَلَّوْا مُجْرِمينَ) اگر می‌خواهید جامعه‌ای در پناه منِ خداوند باشید اولا تؤبه کنید. استغفار کنید. ثانیا رجوع به حضرت حق بکنید. آن موقع است که من بارش آسمان بر شما را آغاز می‌کنم، اعم از بارش مادی و معنوی. چون روزی ما هم در آسمان است و باید از بالا بیاید؛ چه روزی مادی باشد و چه روزی معنوی باشد. اگر همسر خوب می‌خواهید از بالا باید امضاء شود. اگر فرزند خوب می‌خواهید از بالا باید امضاء شود. اگر روزی خوب می‌خواهید از آسمان باید نازل بشود. اگر می‌خواهید این روزی خوب نازل شود تؤبه و استغفار کنید. بعد به سوی او باز گردید تا من به شما نیرو بدهم و توان شما به واسطه تؤبه زیاد می-شود. اگر بخواهید امنیت این مملکت را حفظ کنید یک بخشی با ابزارهای مادی است که همین نیروهای امنیتی هستند. یک راه دیگر هم برای حفظ نیرو و توان، تؤبه و استغفار است. یعنی باید با خدا بست که فرموده است: (إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ) اگر من را کمک کنید من هم به شما کمک می‌کنم. ولی اگر فکر می‌کنید خود شما می‌توانید گلیمتان را از آب بیرون بکشید بروید و ببینید می‌توانید یا نه.
حرف خداوند با پیامبرانش هم همین بوده است. در سوره مبارکه ص آیه 30 می‌‌فرماید: (وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَيْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ) ما به جناب داود پیامبر، سلیمان را دادیم که حشمت الله بود. اما می‌دانید دلیلش چه بود؟ به این خاطر بود که ایشان بنده خوبی بود. خوبی او در کجا بود؟ در نماز شب او بود؟ در زیارت‌هایش بود؟ نخیر. بنده بسیار خوبی بود چون اهل تؤبه بود. یعنی اگر اولاد می‌خواهید تؤبه کنید. آن وقت فرزندی که خدا بدهد می‌شود سلیمان حشمت الله. با تؤبه، آن چیزی که باید به ما برسد از بالا نازل می‌شود.
خداوند در سوره مبارکه ص آیه 17 می‌فرماید: می‌خواهید مثل داود، صاحب منصب و صاحب قدرت بشوید؟ (اصْبِرْ عَلى‏ ما يَقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَيْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ) بر اینکه مردم حرف می‌زنند صبوری کن. مردم پشت سر تو حرف می‌زنند ولی تو صبوری کن. یادت بیاید بنده ما داود را که ما او را توانمند کرده بودیم. ما او را صاحب منصب کرده بودیم. ما او را صاحب قدرت کرده بودیم؛ اما می‌دانید راه و دلیل این مطلب چه بود؟ به خاطر این بود که او تؤبه‌کننده بود. سَر و سِرِّ او در تؤبه با ما بسیار بود. اگر می‌خواهید شغل شما و کار شما و زندگی شما، سر و سامان بگیرد با خدا باشید که او است که باید روزی بدهد. چرا تو فکر می‌کنی که شغل و روزی تو در گرو این است که تملق رئیست را بگویی. تو تؤبه کن تا من برای تو، کار را درست کنم.
من یک چند صباحی است که خدا به من توفیق داده است بحث تفسیر قرآن دارم. شکل تفسیر من هم با دیگران کاملا متفاوت است بحمد الله و المنة. ولی قبل از اینکه درس را بگویم یک مقدمه تفسیر داشتم. در آنجا کسانی که در درس بودند می‌دانند من سؤالی کردم و نمی‌دانم راه این مسأله چیست و نمی‌دانم چگونه می‌شود جواب این‌ها را در آورد. سؤال من این بود: در قرآن کریم چند امر را رسالت خودش قرار می‌دهد و می‌گوید این کار، کار من است. از من این کار را بخواهید. هر چند ما از قرآن فقط استخاره می‌خواهیم. هر چند ما از قرآن فقط تیمن و تبرک آن را می‌خواهیم و وقتی خانه و مغازه جدید می‌خریم قرآن را می‌بریم و آینه. نقش آینه چیست؟ آینه چه کاری می‌کند؟ نقش آینه این است که ظریف‌ترین مسأله خرافی شما را هم مبتلا به خرافات بکند. می‌گویند اگر آینه عقد بشکند آن زندگی .... یک حرف‌های عجیبی می‌زنند. شما متدینین این حرف‌ها را می‌زنید. از کسانی که بیرون از خط هستند که اصلا توقعی نیست ولی شما چرا اینقدر اسیر خرافات هستید؟ نهایت استفاده ما از قرآن این است که آن را برای تیمن می‌بریم و برای چشم‌زخم در جیبمان می‌گذاریم.
قرآن، رسالتی فراتر از این‌ حرف‌ها دارد و می‌گوید من برای این کار آمده‌ام:
1.‌ در سوره مبارکه بقره آیه 1 و 2 می‌فرماید: (الم ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ) چرا ما نمی‌توانیم از قرآن، هدیت بگیریم؟ قرآن که کتاب هدایت است. کار قرآن هدایتگری است و ما از قرآن هدایت نمی‌گیریم. روایت معصومین می‌فرمایند: رُبَّ تَالِ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ يَلْعَنُهُ چه بسا تلاوت‌کنندگان قرآن هستند که قرآن، آن‌ها را لعن می‌کنند و چه بسا حافظان قرآن هستند که قرآن‌، آن‌ها را لعن می‌کند. برخی از مراکز عالی حفظ قرآن به من رجوع کرده‌اند و گفته‌اند ما برخی از حافظان قرآن را نزد تو می‌فرستیم و تو برای آن‌ها، اخلاق بگو. حافظ کل قرآن، بحث اخلاق می‌خواهد. این، یک فاجعه در جامعه اسلامی است. قرآن که کارش هدایت است. تو هم که آن آیات را حفظ کرده‌ای. پس چرا هدایت نمی‌گیری؟ با ما چه کرده‌اند؟ ما منتظر هستیم تا چه اتفاقی برای جامعه ما بیفتد که هنوز نیفتاده است؟ فقط همین یک ذره چارقد مانده است؟ یعنی واقعا برای تو مهم است که این چارقد حفظ شود؟ تمام ترس و وحشت همین است که این لچک را هم بردارند؟ تمام شده است. روح دین نیست و فقط ظاهر دین هست. من به عنوان یک کارشناس دلسوز این را به شما می‌گویم. حواسم جمع است و به مدد اهل بیت متوجه هستم و سیاه‌نمایی نمی‌کنم. در پی رأی هم نیستم. واقعیت جامعه ما همین است که به شما می‌گویم. واقع‌بینی بهتر از خوش‌بینی است.
2. کار قرآن، سیر دادن به سوی نور است. در سوره مبارکه نساء آیه 174 می‌فرماید: (وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبيناً) یعنی ما به سوی شما، یک نور آشکار را نازل کردیم. یعنی قرآن نور است. این نور آشکار چه کاری باید بکند؟ در سوره مبارکه ابراهیم آیه 1 می‌فرماید: (الر كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلى‏ صِراطِ الْعَزيزِ الْحَميدِ) کتابی که ما آن را به سوی تو نازل کردیم و چون این کتاب، نور است بنا است که مردم را از تاریکی به ساحل نور بکشاند. ساحل نور یعنی ساحل نجات. ساحل نجات یعنی قرار گرفتن در مسیر حق. چرا ما قرآن را می‌خوانیم و در مسیر حق قرار نمی‌گیریم؟ چرا ما از نور بودن قرآن استفاده نمی‌کنیم؟
من آن روز در درس‌هایم می‌گفتم: من دنبال این هستم که ببینم چرا ما نمی‌توانیم از قرآن، هدایت بگیریم. چرا ما نمی‌توانیم از نور قرآن استفاده کنیم؟
3.‌ قرآن، شفا است. در سوره مبارکه یونس آیه 57 می‌فرماید: (يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنينَ) به سوی شما، اندرزی از سوی پروردگارتان آمده است. قرآن، شفای بیماری‌های قلب است. قرآن، درمان نیست. قرآن، شفا است. وقتی خدای ناکرده شما مریض می‌شوید و نزد دکترها می‌روید، آن‌ها یا بیماری را تشخیص می‌دهند و یا تشخیص نمی‌دهند. اگر تشخیص بدهند یک نسخه به تو می‌دهند. این نسخه را عمل می‌کنی و ممکن است منجر به بهبودی و شفا بشود. یعنی شما که نزد دکتر می‌روید نمی‌گوید من شما را شفا می‌دهم. او می‌گویم من سعی در درمان می‌کنم و ممکن است خوب بشوید و ممکن هم هست خوب نشوید. قرآن می‌گویم: من شفاء هستم نه درمان. پس چرا این همه انس با قرآن، (شِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ) نیست؟ چرا ما از شفا بودن قرآن بهره نمی‌بریم؟
4. چهارمین رسالت قرآن این است که جامع سعادت بشر است. یعنی اگر زلف کسی به قرآن گره خورد سعادتمند می‌شود. چرا ما سعادتمند نمی‌شویم؟ قرآن در سوره مبارکه نحل آیه 89 می‌فرماید جامع سعادت بشر است: (وَ نَزَّلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ تِبْياناً لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً وَ بُشْرى‏ لِلْمُسْلِمينَ) و ما نازل کردیم بر تو قرآن را در حالیکه بیان همه چیز است. هدایت است و رحمت. بشارت برای مسلمین است. این یعنی اینکه سعادت ما را هم در بر دارد. و در سوره مبارکه انعام آیه 59 می‌فرماید: (وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في‏ كِتابٍ مُبينٍ) یعنی هیچ رطب و یابسی در سعادت بشر وجود ندارد مگر اینکه در قرآن آمده است. چرا ما با قرآن سعادتمند نشده‌ایم؟
این، سوال من بود. کسانی که در بحث تفسیری بنده شرکت داشتند یادشان هست که من این سوالات را مطرح می‌کردم. دیروز جوابش را گرفتم. چرا من از هدایت قرآن استفاده نمی‌کنم؟ چرا من از نور قرآن استفاده نمی‌کنم؟ چرا من از شفای قرآن استفاده نمی‌کنم؟ چرا من از جامعیت برای سعادت قرآن استفاده نمی‌کنم؟ جواب تمام این چراها فرمایش نورانی حضرت صادق علیه السلام است که فرموده است: وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نَجَاةٌ مِنَ الرَّدَى وَ بَصِيرَةٌ مِنَ الْعَمَى وَ دَلِيلٌ إِلَى الْهُدَى وَ شِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ فِيمَا أَمَرَكُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ الِاسْتِغْفَارِ مَعَ التَّوْبَةِ در کتاب خداوند، نجات از پستی وجود دارد؛ این یعنی اینکه نور است. بصیرت از کوردلی هست؛ این یعنی اینکه نور است. رسیدن به هدایت قرار دارد؛ این یعنی اینکه جامع سعادت است. شفای دردهای شما در قرآن کریم هست؛ این یعنی اینکه شفا است. می‌فرماید می‌خواهید از این چهار مورد استفاده کنید؟ این چهار مطلب در آیات تؤبه و استغفار وجود دارد. یعنی اگر کسی بخواهد از نور بودن قرآن استفاده بکند باید به آیات تؤبه و استغفار رجوع بکند. اگر بخواهد شفا باشد باید به آیات تؤبه رجوع بکند. یعنی همه زیربنای زندگی انسان، استغفار و تؤبه است آن هم تؤبه واقعی نه تؤبه ظاهری.
بدون رو در بایستی و تعارف به شما بگویم؛ من و تو، یک تؤبه ظاهری می‌کنیم. باید تؤبه ما، تؤبه واقعی باشد. تؤبه واقعی چیست؟ یک سال در بنی اسرائیل، خشکسالی به وجود آمده بود. اذیت‌کننده شده بود. بنی اسرائیل دوره جناب موسی ابن عمران بودند. مردمش را جمع کرد و به بیابان برد. شروع کردند به دعا کردن برای رفع خشکسالی و عطش. هر چه که دعا کردند جواب نیامد. آن جمعیتی که در محضر حضرت موسی است هفتاد هزار نفر از بنی اسرائیل است. شب پنجم شد. موسی با خدا کرد. عرض کرد: خدایا! آبروی من می‌رود. من که پیغمبر تو هستم به این‌ها گفته‌ام اگر دعا کنند تو مستجاب می‌کنی و باران می‌آید. مشکل کجا است؟ فرمود: موسی! در بین این هفتاد هزار نفر، یک نفر هست که غرق گناه است و اگر چهل سال هم دعا کنید دعای شما را مستجاب نمی‌کنم. تا او از بین شما نرود دعایتان اثری ندارد. عرض کرد: خدایا! چه کنم؟ من بین این هفتاد هزار نفر چگونه او را پیدا کنم. فرمود: برو و با آن‌ها صحبت کن. عرض کرد: تعداد آن‌ها زیاد است و صدای من به همه آن‌ها نمی‌رسد. فرمود: تو شروع به صحبت بکن. من اعجاز می‌کنم و صدای تو به همه آن هفتاد هزار نفر خواهد رسید.
موسی آمد و خطاب به بنی اسرائیل فرمود: بنی اسرائیل! می‌دانید چرا پنج روز است دعا می‌کنیم و دعای ما مستجاب نمی‌شود؟ دلیلش این است که بین ما یک گنهکاری هست که تا از بینمان بیرون نرود چهل سال هم که اینجا بمانیم و دعا کنیم دعایمان مستجاب نمی‌شود. یکی از بنی اسرائیل که گنهکار بود نگاه کرد و دید کسی بیرون نرفت. متوجه شد که خودش است. گفت: خدایا! اگر الان من از بین این هفتاد هزار نفر بیرون بروم انگشت‌نمای مردم می‌شوم. دیگر نمی‌توانم با این مردم زندگی کنم. می‌گویند: این همان گنهکار است. این همان است که باعث شده بود کودکان ما تشنگی بکشند. این همان کسی است که باعث از بین رفتن کشاورزی ما شده بود و ... خدایا! از سر تقصیرات من بگذر. در این هنگام دیدند که ابرها آمدند و باران شدیدی شروع شد. موسی گفت: خدایا! می‌خواستی من را خراب کنی؟ آن گنهکار که بیرون نرفته بود. چرا باران را فرستادی؟ فرمود: موسی! بنده من توبه قشنگی کرد. عرض کرد: خدایا! می‌شود او را به من معرفی کنی؟ فرمود: آن زمانی که دشمن من بود ستار العیوب او شدم؛ الان که دیگر رفیق من است. من از سخن-چینی بدم می‌آید؛ الان خودم سخن‌چینی کنم؟
برادرها! ما در این جمعیت شب‌های جمعه می‌خواهیم دعا کنیم که امام زمان بیاید. اگر خداوند به ما الهام کند: می‌دانید چرا امام زمانتان نمی‌آید؟ چون در بین شما، یک گنهکار هست و اگر چهل سال هم دعا بکنید دعای شما را مستجاب نمی‌کنم. راه حل چیست؟ راه حل این است که آن گنهکار بیرون برود. خدایا! هر کدام از ما اگر بیرون برود دیگر نمی‌تواند با این مردم زندگی کند. جواب سلاممان را نمی‌دهند. تو ستار العیوب هستی. از ته دل باید با خدا ارتباط برقرار کنیم. به سوی خدا برگردیم. اگر به سوی او برگردیم امام زمانمان را هم می‌بینیم. همه حرف همین است که تؤبه واقعی، تؤبه واقعی، تؤبه واقعی و ... این استغفارهای ما، تؤبه ظاهری است.
تؤبه واقعی به چه شکلی اتفاق می‌افتد؟ گام اول این است که دل انسان بشکند. یک زن بدکاره‌ای بود به نام شعوانه. شعوانه، اعوان و انصاری داشت. زنانی بودند که خدم و کنیز او بودند و کارهای او را انجام می‌دادند. از یک کوچه‌ای رد می‌شد و دید در یک خانه‌ای غوغایی شده است. گریه می‌کردند ولی گریه عادی نبود. گریه مرگ کسی نبود. به این زنانی که همراهش بودند گفت: درست است که ما آدم‌های بدی هستیم ولی گناه ما بین خودمان و خدای ما است. بروید و ببینید که این مردم چه مشکلی دارند، شاید ما بتوانیم به آن‌ها کمکی بکنیم. کنیز اول وارد شد. دید مجلس موعظه است. ایستاد. کنیز دوم وارد شد. او هم ماند. نفر سوم و ... دید همه اطرافیانش رفتند و برنگشتند. خودش داخل شد تا ببیند چه خبر است. داخل شد و دید واعظ می‌گوید: فردای قیامت، وقتی گنهکاران را می‌آورند آتش جهنم شروع به غرش می‌کند. غرشی است که بند از بند بدن گنهکاران را باز می‌کند. این‌ها از ترس نیمه‌جان می‌شوند. این موعظه آن شخص در شعوانه اثر کرد. به آن واعظ گفت: اگر آدم، گنهکار باشد خدا او را می‌بخشد؟ واعظ گفت: بله، می‌بخشد. خود خدا فرموده است هر چقدر هم که گنهکار باشد می‌بخشد حتی اگر در حد شعوانه باشد. شعوانه سرش را پایین انداخت و گفت: خدایا! یعنی من آنقدر روسیاه هستم که مردم، گنهکارانشان را به من مثال می‌زنند؟
تا دلت نشکند نمی‌توانی شعوانه‌وار تؤبه کنی. تمام آن‌ کنیزان را آزاد کرد. اموالش را داد. خودش ماند و خودش. آن وقت گفت: خدایا! از من راضی شدی یا نه؟ باید تؤبه ما مانند شعوانه واقعی باشد اگر چه گناهمان اندازه او نیست.
ما می‌خواهیم تؤبه کنیم. تؤبه، یک ابزار می‌خواهد. امشب، ابزار ما، کریم اهل بیت امام حسن مجتبی است. آقایی که هم از پدرش مظلوم‌تر بود و هم از برادرش سیدالشهداء مظلوم‌تر بود. از پدرش مظلوم‌تر بود به این دلیل که حضرت زهرا در آخرین لحظاتش به امیرالمؤمنین فرمود: علی جان! شنیده‌ام مردم مدینه به تو سلام نمی‌کنند. فرمود: از این هم بالاتر است. به آن‌ها سلام هم که می‌کنم جواب سلام را نمی‌دهند. فرمود: فدای سرت. اصلا مهم نیست. دستش را بالا برد. اشک صورت علی را پاک کرد و به صورتش کشید. حضرت علی پرسید: چرا این کار را می‌کنی؟ حضرت زهرا فرمود: از پدرم شنیدم که اشک مظلوم، آبروی روز قیامت است.
خانم! فقط جواب سلام حضرت علی را نمی‌دادند. چیز دیگری که نبود. اما وقتی به آقازاده شما سلام کنند می‌گفتند: اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا مُذِلَّ المُؤمِنینَ یعنی تو اهل ایمان را خوار کردی. چه مظلومیتی برای حسن مجتبی از این بالاتر است؟
از برادرش هم مظلوم‌تر بود چون: بعد از واقعه کربلا، زنان مدینه به خانه حضرت زینب رفتند. در زدند. در را باز کردند. خدمت حضرت زینب مشرف شدند. به حضرت زینب عرض کردند: کنیز جدید خریده‌اید؟ فرمود: نه. گفتند: این خانم سیه‌چرده‌ای که در باز کرد چه کسی بود؟ فرمود: خاک به دهان شما. او عروس حضرت زهرا، رباب است. پرسیدند: پس چرا چهره او اینطور دگرگون شده است؟ فرمود: بعد از شهادت شوهرش زیر سایه نمی‌رود و می‌گوید: خودم دیدم که بدن شوهرم را زیر آفتاب ... اما حسین یک چنین همسری داشتند. اما این همسر امام مجتبی بود که زهر را به او داد. مظلومیت امام مجتبی همین است.
بِالحَسَنِ اِلَهی العَفوَ





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده