فهرست مطالب سایت

شب هفتم محرم الحرام - 99

موضوع : سقوط انسانیت
تاریخ انتشار : 05 شهریور 1399


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسمِ اللهِ الرَّحمَنِ الرَّحیمِ
اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ عَلَی خَیرِ خَلقِهِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی عِترَتِهِ الطَّاهرِینَ وَ اللَّعنُ الدَّائِمُ عَلَی أَعدَائِهِم أَجمَعینَ إِلَی لِقَاءِ یَومِ الدِّینِ آَمِینَ یَا رَبَّ العَالَمینَ
به حسب دستور قرآن، باید در آیات آفاق و انفس تدبر کرد. این تدبر، واجب است. ره‌آورد این تدبر برای ما این است: ﴿حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ﴾ سیر به سوی حق سه گام دارد:
1. قرار گرفتن در زمره انصار الله.
2. قرار گرفتن در زمره اولیاء الله.
3. سیر به سوی لقاء الله.
در صحبت راجع به لقاء الله بودیم. وجود نازنین حضرت امام صادق به ابوبصیر فرمودند ملاقات خدا اختصاص به آخرت و عالم قیامت ندارد. بلکه قبل از قیامت نیز اتفاق افتاده است. ابوبصیر گفت: چه زمانی؟ فرمود: زمانی که خداوند تمام ذریه آدم که بناست تا آخرین روز دنیا پا به این کره خاکی بگذارند را خلق کرد و به آنها فرمود: آیا پروردگار شما نیستم؟ آنها هم گفتند بلی. اینجا نخستین ملاقات حضرت حق بود. سپس حضرت امام صادق قدری درنگ کرد و به ابوبصیر فرمود: «وَ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ لَيَرَوْنَهُ فِي الدُّنْيَا قَبْلَ يَوْمِ الْقِيَامَةِ أَ لَسْتَ تَرَاهُ فِي وَقْتِكَ هَذَا؟» یعنی: اهل ایمان در دنیا و پیش از روز قیامت به لقاء حضرت حق می‌رسند. مگر تو خودت اکنون او را نمی‌بینی؟ یعنی اگر بخواهی ببینی باید متّصل به امام باشی. مقام امام این نیست که فقط شفا بدهد و حاجت‌روا کند و برای او گریه کنیم و به زیارتش برویم. ما شأن اصلی امام را کنار گذاشته‌ایم. اگر می‌خواهیم خدا را ببینیم باید به امام متصل شویم. باید به او متصل شویم. حضرت ختمی‌مرتبت فرموده است: هر کس من را ببیند، خدا را دیده است. باید بینش ابوذر و سلمان را داشته باشیم، وگرنه اشخاص بسیاری در کنار پیامبر بودند و نفهمیدند چه خبر است.
انسان باید در مسیرش به سوی درک حقانیت حضرت حق، مشتاق ملاقات خدا باشد. اگر نباشد ثمره سوء دارد. پیامبر فرموده است: «مَن أَحَبَّ لِقَاءَ اللهِ أَحَبَّ اللهُ لِقَائَهُ وَ مَن كَرِهَ لِقَاءَ اللهِ كَرِهَ اللهُ لِقَائَهُ» یعنی: کسی که دوست دارد خدا را ببیند، خدا هم دوست دارد او را ملاقات کند و هر کس که ملاقات با خدا برایش ناخوشایند باشد و از آن کراهت داشته باشد، خداوند هم ملاقات با او را ناخوشایند و مکروه می-دارد. اگر با او ملاقات نکنیم، چه بلایی سرمان می‌آید؟ در سوره مبارکه آل عمران آیه 77 می‌فرماید: ﴿لا يُكَلِّمُهُمُ اللهُ وَ لا يَنْظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ لا يُزَكِّيهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ﴾ یعنی: اصلاً با آنها صحبت نمی‌کند و به آنها نگاه نمی‌کند و آنها را پاک نمی‌گرداند و برای آنها عذاب دردناکی خواهد بود.
اگر کسی ملاقات خدا را دوست داشته باشد، باید تلاش کند. قدیم‌ها می‌گفتند با حلوا حلوا گفتن، دهان کسی شیرین نمی‌شود. باید تلاش کرد. اگر ملاقات خدا را دوست داریم باید کاری بکنیم و قدیم برداریم. رسول گرامی می‌فرماید: خدا به حضرت داوود فرمود: «يَا دَاوُدُ؛ مَنْ أَحَبَّ حَبِيباً صَدَّقَ قَوْلَهُ، وَ مَنْ رَضِيَ بِحَبِيبٍ رَضِيَ بِفِعْلِهِ» یعنی: کسی که دیگری را دوست داشته باشد، حرف او را تأیید می‌کند. آن کسی که از محبوبش خشنود است، از کارهای او هم خشنود است. من چون خدا را دوست دارم نباید بگویم چرا کم داده است و چرا مریضم کرده است و... فقط می‌گویم: «هر چه از دوست رسد، نیکوست». باید عاشق خدا بود. اگر عاشق باشم می‌گویم: «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود». بعد می‌فرماید: «وَ مَنْ وَثِقَ بِحَبِيبٍ اعْتَمَدَ عَلَيْهِ» یعنی: آن کسی که دل در گروی اعتماد به خدا دارد، به او تکیه می‌کند. مکرراً گفته‌ام: به خدا اعتماد کنید. هرگز او را امتحان نکنید. بعد می‌فرماید: «وَ مَنِ اشْتَاقَ إِلَى حَبِيبٍ جَدَّ فِي السَّيْرِ إِلَيْهِ» یعنی: محبی که مشتاق محبوب و معشوقش باشد، در مسیر رسیدن به او تلاش خواهد کرد. ما چه تلاشی کرده‌ایم؟ شوق به ملاقات حضرت حقّ در قلب امیرالمؤمنین وجود داشت. او می‌فرماید: «إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللهِ لَمُشْتَاقٌ» یعنی: به راستی که من مشتاق وصال و ملاقات پروردگارم هستم. آن وقت می‌فرماید: «وَ اللهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ» یعنی: به خدا سوگند فرزند أبوطالب به مرگ، مشتاق‌تر است از فرزند به سینة مادر. نوزاد که گرسنه باشد برای شیر مادر دست و پا می‌زند و گریه می‌کند. حضرت می‌فرماید: اشتیاق من به مرگ، بیش از این حالت است، وقتی هم که در محراب عبادت، فرق مبارکش را دو نیم کردند، نخستین جمله‌اش این بود: «فُزتُ وَ رَبِّ الکَعبَةِ».
همه بحثمان در این است که چرا این اشتیاق در ما وجود ندارد؟ چرا بی تفاوت هستیم؟ چرا مشتاق نیستیم؟ به دو وجه اشاره می‌کنیم:
وجه نخست: حضرت امام کاظم به خداوند عرض می‌کند: «وَ أَنْتَ لَا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ إِلَّا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ السَّيِّئَةُ دُونَكَ» یعنی: هرگز از آفریدگانت در حجاب نیستی مگر به واسطه آن اعمالی که برای غیر تو انجام می‌شود. ما به عمل برای غیر خدا مبتلا هستیم. رأس همه چیز، ریاست. ما می‌گوییم انفاق می‌کنیم تا بلا دور شود. انفاق می‌کنیم تا خودمان مبتلا نشویم. یعنی به دنبال ثمره‌اش هستیم و هرگز برای رضای خدا انجام نمی‌دهیم. ولی این به معنا نیست که چون نمی‌توانیم برای رضای خدا انجام بدهیم، باید عمل را ترک کنیم؛ چون ترک عمل موجب خشنودی شیطان است. باید از خدا وسعت دید بخواهیم تا برای او کار کنیم.
وجه دوّم: دو نفر که از اهل معنا بودند، با هم هم‌مسیر شدند. به جایی رسیدند و دیدند چند کودک، شخصی را با سنگ می‌زنند و به او می‌گویند دیوانه. به بچه‌ها گفتند: چرا او را می‌زدید؟ گفتند: او دیوانه است. گفتند: چه کرده بود که می‌گویید دیوانه است. بچه‌ها گفتند: فکر می‌کند خدا را می‌بیند. بچه‌ها را رد کردند و سراغ آن شخص رفتند و سلام کردند و گفتند: مردم می‌گویند تو فکر می‌کنی خدا را می‌بینی. او پاسخ داد: از من دور شوید که اگر یک چشم بر زهم زدن او را گم کنم، می‌میرم. بعد شروع کرد به نجوای سه بیت شعر:
طَلَبُ الحَبِیبِ مِنَ الحَبِیبِ رِضَاهُ وَ مُنَی الحَبِیبِ مِنَ الحَبِیبِ لِقَاهُ
أَبَـداً یـُلَـاحِـظُهُ بِـعَیـنِ قَـلبِـهِ وَ الـقَلـبُ یَـعرِفُ رَبّـَهُ وَ یَرَاهُ
یَرضَی الحَبِیبُ مِنَ الحَبِیبِ بِقُربِهِ دُونَ الـعِبَادِ فَـمَا یُریـدُ سِـوَاهُ
هر عاشقی به دنبال این است که محبوب از او راضی باشد. آروزی محب، ملاقات محبوب است. دنبال ساعت و مکان ملاقات است. پیوسته او را با دیدة دل نگاه می‌کند. قلب، پروردگارش را می‌شناسد و او را می‌بیند. هر دوستی به دنبال نزدیک شدن به محبوب خویش است، نه بندگان و جز محبوبش چیزی نمی-خواهد.
وقتی این ابیات را خواند، آن دو دیدند واقعاً او راهنمای مسیر است. از او سؤال کردند: مردم به تو می‌گویند دیوانه. آیا دیوانه‌ای؟ گفت: مردم زمینی به من می‌گویند دیوانه، ولی اهل آسمان نه. به او گفتند: از کی و چگونه به اینجا رسیدی؟ گفت: از زمانی که خدا را شناختم، به او جفا نکردم. سپس از او پرسیدند: از کی خدا را شناختی؟ گفت: از زمانی که این مردم نام من را در میان دیوانه‌ها نوشتند. یعنی راه رسیدن به خدا بریدن از خلق است.
اگر وجود نازنین حضرت ختمی‌مرتبت در شبانه‌روز استغفار می‌کرد، به حسب منصب رسالتش باید با مردم ارتباط می‌داشت و آنها را هدایت می‌کرد. اما سر و کله زدن با مردم باعث می‌شد نتواند آنطور که دلش می‌خواست، با خدا باشد. برای همین استغفار می‌کرد. وگرنه او گناه ندارد. اصلاً گناه برای او معنایی ندارد.
مرحوم سید ابن طاووس اعلی الله مقامه الشریف در یکی از نوشته‌هایش به نام کنوز المفاتیح، طریقه خاصی برای خواندن نماز امام زمان علیه السلام ذکر می‌کند. می‌فرماید: اگر این نماز را به این شکل که بخوانید، هر دعایی که بکنید اگرچه حرکت کوه‌ها و ایستادن دریاها باشد، مستجاب می‌شود، مگر اینکه قطع رحم یا گناه باشد. می‌گوید در شب جمعه پس از نیمه شب غسل کنید. پس از غسل، دو رکعت نماز می‌خوانید. ایاک نعبد را صد بار می‌گویید. سوره توحید یا هر سوره دیگری که خواستید می‌خوانید. سپس ذکر رکوع و سجده را هفت بار می‌گویید. رکعت دوم هم به همین شکل خوانده می‌شود. بعد از نماز اعمال دیگری دارد. پس از همه آن اعمال، این دعا را می‌خوانید که همه حرف ما هم در همین دعاست:
«اللَّهُمَّ إِنْ أَطَعْتُكَ فَالْمَحْمَدَةُ لَكَ وَ إِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ. مِنْكَ الرَّوْحُ وَ مِنْكَ الْفَرَجُ. سُبْحَانَ مَنْ أَنْعَمَ وَ شَكَرَ. سُبْحَانَ مَنْ قَدَرَ وَ غَفَرَ إِلَهِي إِنْ كُنْتُ قَدْ عَصَيْتُكَ فَإِنِّي قَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ وَ هُوَ الْإِيمَانُ بِكَ» یعنی: خدایا؛ اگر تو را اطاعت کردم، ستایش برای توست که توفیق این اطاعت را به من دادی. اگر گناهی کردم، حقّ با تو است. راحتی از جانب تو است. گشایش از جانب تو است. منزه است آن خدایی که نعمت داد و ثواب. منزه است آن خدایی که قدرت دارد و می‌آمرزد. خدایا؛ من اشتباه کردم. من اگر گناه و عصیان و نافرمانی تو را کرده‌ام، ولی همیشه با محبوب‌ترین مطلب، تو را اطاعت کرده‌ام. آن محبوب‌ترین امر، ایمان به توست. من به تو اعتماد و باور دارم. اگر لغزشی هم داشته‌ام، مسیر اطاعتم در سمت و سوی باور به تو است. ایمان، محبوب‌ترین چیزی است که خداوند از بشر طلب می‌کند. انسان اگر بخواهد به مقام انسانیت برسد، باید مؤمن باشد.
وقتی انسان، مؤمن شود سرپرستی او به دست چه کسی می‌افتد؟ رسول الله می‌فرماید: «لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَتَى سُمِّيَ عَلِيٌّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا أَنْكَرُوا فَضْلَهُ سُمِّيَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ آدَمُ بَيْنَ الرُّوحِ وَ الْجَسَدِ» یعنی: اگر مردم می-دانستند که علی از چه زمانی امیرالمؤمنین نامیده شده است، هرگز فضائل او را انکار نمی‌کردند. او زمانی امیرالمؤمنین نامیده شد که هنوز آدم میان روح و جسد بود. علی عالی اعلا در عالم نور ملقب به امیرالمؤمنین بود. به همین دلیل است که مؤمن بودن، شرافت انسانی است. مرز ایمان به وسیله علی شناخته می‌شود. حضرت سید الشهداء فرموده است: پدرم علی بن ابی طالب برایم حدیث گفت: پیغمبر فرموده است: «لَوْلَاكَ مَا عُرِفَ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِي» یعنی: اگر تو نبودی، مؤمنین پس از من شناخته نمی‌شدند. شرافت انسانی در آنجایی است که شریف‌ترین انسان در آن باشد. بی گمان و بی تردید وجود نازنین حضرت امیرالمؤمنین، شریف‌ترین انسان است و شریف‌ترین لقب برای انسان، ایمان است.
حضرت امیرالمؤمنین می‌فرماید: «أَصْلُ الْإِيمَانِ حُسْنُ التَّسْلِيمِ لِأَمْرِ اللهِ» یعنی: حقیقت ایمان، این است که اوامر الهی را به صورتی شایسته و نیکو بپذیریم، چه اوامر تکوینی و چه اوامر تشریعی. اوامر تکوینی یعنی قضا و قدر. اوامر تشریعی یعنی دین. در دین، حقوق و عبادات و مناسک و اخلاقیات و بایدها و نبایدهایی مقرر شده است.
این مقام انسانی که همان ایمان است و انسان را به بالاترین جاها می‌رساند، در سوره مبارکه بینه آیه 7 بیان شده است: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ﴾ یعنی: کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح و شایسته انجام دادند، بهترین مردم هستند. منزلت انسان به ایمان است و حتماً عمل صالح در کنار آن هست. حضرت رسول گرامی فرموده است: «لُعِنَتِ المُرجِئَةُ عَلَی لِسَانِ سَبعِینَ نَبِیّاً اَلَّذِینَ یَقُولُونَ اَلإِیمَانُ قَولٌ بِلَا عَمَلٍ» یعنی: طایفه مرجئه در زبان هفتاد پیغمبر لعن و نفرین شده‌اند؛ چون می‌گفتند ایمان، عمل نمی‌خواهد. این، همان کاری است که ما هم می‌کنیم. می‌گوییم به خدا ایمان داریم، ولی عمل نداریم.
در سوره مبارکه مدثر آیات 42 و 43 آمده است: ﴿ما سَلَكَكُمْ في‏ سَقَرَ قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾ یعنی: به اهل جهنم می‌گویند: چه شد که شما به جهنم افتادید؟ می‌گویند: ما از نمازگزاران نبودیم.
پس ایمان، تسلیم است. مقدمه تسلیم، عمل است. مقدمه عمل، شناخت است. خدا را چقدر می-شناسید؟ خدا را به چه می‌شناسید؟ شناخت خدا به تنهایی انسان را نجات نمی‌دهد. بسیاری از فلاسفه خدا را می‌شناسند و او را اثبات می‌کنند ولی به او باور ندارند. بزرگترین کسی که خدا را می‌شناسد، الان اهل جهنم است. معرفت او به اندازه شاگردی نزد صد و بیست و چهار هزار پیامبر است. معرفت او به حدی است که به چندین نفر از انبیاء نصیحت کرده و خدا به آن پیامبران گفته است نصیحت این شخص را گوش کنند. خدا را می‌شناسد. معرفت بالایی دارد. حضرت امیر می‌فرماید: «كَانَ قَدْ عَبَدَ اللهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ لَا يُدْرَى أَ مِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ» یعنی: ابلیس به مدت شش هزار سال خداوند را پرستید که معلوم نیست از سال‌های دنیایی بوده است که سیصد و شصت و پنج روز است یا از سال‌های اخروی است که هر روزش پنجاه هزار سال است. اینکه امیرالمؤمنین می‌گوید معلوم نیست، به این معنا نیست که نمی‌تواند معلوم کند. حضرت می‌فرماید فرقی نمی‌کند چه سالی بوده باشد.
در سوره مبارکه بقره آیه 34 می‌فرماید: ﴿وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرينَ﴾ یعنی: ای پیامبر ما؛ آن زمانی را به یاد بیاور که به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید. آنها سجده کردند مگر ابلیس که خودداری کرد. ابلیس نپذیرفت که سجده کند. حرف خدا بود، نه حرف دیگری. همه پذیرفتند و او نپذیرفت. تسلیم نبود. انبیاء را پس از شقاوتش موعظه کرده است. قبل از شقاوتش ملائکه را موعظه می‌کرده است. پیامبر می‌فرماید در معراج، منبری دیدم که سوخته بود. از جبرئیل سؤال کردم این منبر سوخته چیست؟ عرض کرد: سال‌های سال ابلیس روی این منبر می‌نشست و ملائکه را نصیحت می‌کرد. شش هزار سال عبادت کرد، ولی این عبادتش از سر تسلیم نبود. عقلش را بر خدا ترجیح داد.
تکبر ابلیس آنجایی بود که قیاس کرد و گفت: ﴿أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ﴾ یعنی: من از آدم بهتر هستم. تو من را از آتش خلق کردی و او را از گل، و گل از آتش، برتر است. پس خداوند را خالق می‌داند. معرفت دارد که خداوند، آفریننده است. در سوره مبارکه حجر آیه 39 بیان می‌فرماید: ﴿قالَ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني‏ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ﴾ یعنی: پروردگار من؛ به این سبب که مرا گمراه کردی، زمین را برای آنها زینت می‌کنم تا خوششان بیاید. یعنی خداوند را به ربوبیّت و مقام ربوبی قبول دارد. ربوبیت را پذیرفته است. ابلیس معاد را قبول دارد. در سوره مبارکه حجر آیه 36 می‌فرماید: ﴿قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْني‏ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ﴾ یعنی: پروردگارم؛ مرا تا روز قیامت مهلت بده. آن چیزی که در ابلیس وجود نداشت، تسلیم و ایمان است. به همین دلیل خداوند می‌فرماید ابلیس از کافران بود.
مهم‌ترین عنصری که باعث می‌شود انسان در مقام انسانیت قرار بگیرد، ایمان است. ایمان یعنی تسلیم، نه اینکه عقل من چه می‌گوید. من به واسطه عقل، دین را انتخاب می‌کنم. «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنَانُ». به همین دلیل می‌فرمایند: «لَا دِینَ لِمَن لَا عَقلَ لَهُ» یعنی: کسی که عقل ندارد، دینش مورد قبول نیست. عقل، شرط تکلیف است. یعنی اگر کسی خدای نکرده از عقل محروم باشد، هیچ تکلیفی ندارد. عقل مهم هست، ولی تا پیش از انتخاب دین. وقتی دین انتخاب شد، دیگر حرف عقل و علم مورد پذیرش نیست.
در سوره مبارکه توبه آیات 71 به بعد می‌فرماید ایمان باعث خشنودی خداست، نه عقل ما: ﴿وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللهُ إِنَّ اللهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ یعنی: برخی از مردان و زنان مؤمن نسبت به برخی دیگر سرپرستی دارند. رفیق هستند. امر به معروف می‌کنند. نهی از منکر می‌کنند. أقامه نماز دارند. زکات می-دهند و از خدا و رسول اطاعت می‌کنند. اینها هستند که خدا به آنها رحمت می‌کند. رحمت خدا به اینهاست. اقامه نماز یعنی طوری نماز بخوانیم که نماز ما، مردم را به دین دعوت کند. ما حق نداریم دین را به هر شکل که خواستیم اجرا کنیم. دینتان را با یک عالم ربانی و یک روحانی ارزشمند در میان بگذارید و ببینید درست هست یا نیست. ببینید اعتقادات و رفتارتان درست هست یا نیست. رفتار بسیاری از مردان ما در خانه‌ها طوری است که زنانشان از دین بیزار هستند. رفتار والدین در خانه‌ها به شکلی است که فرزندان از دین بیزار شده‌اند. تربیت‌نایافته نمی‌تواند دیگری را تربیت کند. دوران دین ارثی گذشته است. باید دین، درسی باشد. باید تسلیم بود.
در آیه بعد می‌فرماید: ﴿وَعَدَ اللهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ﴾ یعنی: خداوند به زنان و مردان مؤمن وعده بهشت-هایی را داده است که در آن خلود دارند. خانه‌هایی خوشایند و عالی در بهترین مناطق بهشت. عالی‌ترین ثمره ایمان، خشنودی خداست که از همه بزرگتر است.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده