فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه ٣٧

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 28 مهر 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

درخواست حضرت زین العابدین از حضرت حق این بود: «اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِكَ نِيَّتِي». در توضیح معنای وفور النیة، سه وجه را عرض کردم:
وجه اول: برخی گفتند مراد از وفور نیت، رسیدن اخلاص به حد کمال است. اخلاص، کیفیتی است که بر نیت عارض میشود و بعد از نیت به عمل سرایت میکند. کمال اخلاص یعنی در مقام نیت فقط خشنودی خدا مد نظر باشد. یعنی من کاری را انجام بدهم ولی نه به بهانه بهشت و کاری را ترک کنم نه به خاطر ترس از جهنم.
وجه دوم: معنای دومی که علما برای وفور نیت ذکر کردهاند نیت خیر است؛ منتها زمانی که این نیت خیر به سر حد ملکه برسد. یعنی یک حالت دائمی بشود، نه اینکه گاهی باشد و گاهی نباشد و بودنش در پی محاسبه باشد. شخصی در جنگ خدمت حضرت امیر المؤمنین رسید. گفت: دستم خالی است. حضرت در زمان جنگ، چیزی جز شمشیر نداشتند. آن را به شخص دادند. آن شخص گفت: گفته بودند شما بنی هاشم ساده هستید. فرمود: چرا؟ عرض کرد: انسان در جنگ، شمشیر به کسی میدهد؟ فرمود: حیا کردم از اینکه دستت را خالی بر گردانم. هیچ محاسبهای وجود ندارد.
وجه سوم: معنای سومی را که برای وفور نیت بیان کردهاند این است که نیت از ریا، نفاق و شرک، مصون باشد.
گفتیم که هم «وفّر» را با تشدید خواندهاند و «وَفِر» نیز خواندهاند یعنی بدون تشدید. برخی هم «قَوِّ» خواندهاند. هر سه تقریباً به یک معنا است.
درخواست بعدی حضرت سجاد این است: «وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي» یعنی: به واسطه آنچه که نزد تو است ـ که خواهیم گفت چیست ـ یقین من را صحیح قرار بده. یعنی من از پس این هم بر نمیآیم و هر چه که هست به واسطه تو است.
در فقرات گذشته توضیح دادیم که مراد از یقین ، این است: «باور صد در صد نسبت به یک حقیقتی که مطابق با واقع است». حضرت عرضه میدارد: یقین من را صحیح قرار بده. مگر یقین غیر صحیح هم داریم؟ بله! بعضی از باورهای ما یقینی هست؛ ولی صحیح نیست از جمله نحوست عدد سیزده. روی پلاک خانه‌تان مینویسید 1+12؛ ولی 13 را نمینویسید. باور غلط شما، ترس از مردگان است. اگر انسان بخواهد از چیزی بترسد، آن چیز، انسان زنده است. زندهها اختلاس و خیانت میکنند و هزارانهزار پلیدی را انجام میدهند. اسم این حالت، جهل مرکب است.
یقین غیر صحیح در کجا مطرح میشود؟ از وجود نازنین حضرت ختمیمرتبت است که سه بند را از خدا تقاضا میکنند:
بند اول: «إِنَّ مِنَ الْيَقِينِ أَنْ لَا تُرْضِيَ أَحَداً بِسَخَطِ اللَّهِ» یعنی: یقین صحیح، این است که هیچ کس را به قیمت خشمگین کردن خداوند خشنود نکنی. میدانی که فلان مجلس مهمانی، حرام است. حرام، خشم خداوند را در پی دارد ولی شما شرکت میکنید. چرا؟ چون فامیلهایتان ناراحت میشوند. این یعنی اینکه شما به خدا اعتقاد ندارید.
بند دوم: «وَ لَا تَحْمَدَ أَحَداً بِمَا آتَاكَ اللَّهُ» یعنی: کسی را به خاطر آنچه که خدا به تو داده است، تمجید نکنی. درک این جمله سخت است. این مطلب در باب روزی مطرح میشود. حضرت حق در سوره مبارکه هود آیه 6 میفرماید: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها» یعنی: هیچ جنبندهای در زمین نیست مگر اینکه روزیش به عهده خداوند است. تو در مغازه فلان شخص کار میکنی؛ ولی خداوند است که روزی تو را می‌دهد پس چرا چاپلوسی صاحب مغازه را میکنی؟ اگر به کسب و کار و تلاش باشد که کارگر معدن باید بیشتر از همه، درآمد داشته باشد. به است دیگر. روزی نُه ساعت در شصت سانتیمتر جا هستند و باید بکنند. حقوقشان یک میلیون و نهصد هزار تومان است. اما یک نفر یک تلفن میزند و چند میلیارد را جا به جا میکند. باور نداریم به دست خدا است.
این را همیشه در ذهن داشته باشید که چرا اهل بیت به ما فرمودهاند زندگیتان را به ساعتهای مختلف تقسیم کنید. موسی ابن جعفر صلوات الله و سلامه علیه میفرماید: روزتان را به سه هشت ساعت تقسیم کنید و فقط یک قسمت را برای کار بگذارید. امام صادق علیه السلام میفرماید: به چهار شش ساعت تقسیم کنید و فقط یک قسمت را برای کار بگذارید. روزی شما در همان هشت یا شش ساعت میرسد. شما فکر میکند که با زیاد کار کردن، روزیتان زیاد میشود ولی با کارتان نمیتوانید بیش از آن مقداری که مشخص شده، به دست بیاورید.
حضرت حق با این آیه میفرماید چهار چیز به دست من است: 1. اصل روزی. 2. نوع روزی. 3. مقدار روزی. 4. زمان روزی. تقسیمبندیِ خداوند بر اساس مصالح است. این را هم بدانید که مراد از روزی، فقط مال نیست. زن، فرزند، عقل، ایمان، حج، ولایت امیر المؤمنین، قلب سلیم، عقل قویم و... روزی است. اگر شخصی در سنین بالا است و ازدواج نکرده، روزی اوست. خداوند برای او مقرر نکرده است. نباید دنبال بسته شدن بختش بگردد. اگر خداوند به کسی، اولاد نداده است مصالح اقتضاء نمیکند که بدهد. منتها ما این مصلحت را نمی‌فهمیم. تمام تقسیمبندیها بر اساس مصالح است. آیاتش را گوش کنید.
1. در سوره مبارکه زخرف آیه 32 میفرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا» یعنی: ما هستیم که تقسیم می‌کنیم. چرا شما سراغ دعانویس میروید؟
2. در سوره مبارکه طلاق آیه 3 میفرماید: «قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً» یعنی: خداوند بر هر چیزی و هر کسی یک مقداری را تعیین کرده است.
3. در سوره مبارکه حجر آیه 21 میفرماید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ». این آیه، آب پاکی را روی دست همه میریزد. دنبال دعانویس و صاحبنفس نروید. اینها بازیگری است. کسی صاحبنفستر از سید الشهداء بود که در گودی قتلگاه اعلام رضایت کرد؟ در آیه میفرماید: خزائن همه چیز به دست من است؛ ولی من به هر اندازهای که لازم بدانم نازل میکنم.
ما این صحیفه را نمیخوانیم و کلاهمان پس معرکه است این کتاب را بخوانید. شما را مؤاخذه نمی‌کنند که چرا صحیفه خواندید؛ ولی شما را مؤاخذه میکنند که چرا پای تلویزیون نشستید. میگویند نشستید و چه به دست آوردید؟ میگویید: هیچ. این هیچ یعنی عمرتان را دادید و در قبال آن آخرت را نساختید. عمر، سرمایه ساختن برزخ و آخرت و حشر و روز قیامت است.
وجود نازنین حضرت زین العابدین علیه السلام با همه آن مؤلفههایی که در باب روزی گفتیم در دعای بیست اینطور بیان میکند: «اللَّهُمَّ إِنَّكَ ابْتَلَيْتَنَا فِي أَرْزَاقِنَا بِسُوءِ الظَّنِّ حَتَّى الْتَمَسْنَا أَرْزَاقَكَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقِينَ» یعنی: خدایا! تو در باب روزی، ما را با سوء ظن آزمایش میکنی به حدی که اگر روزی من یک قدری دیر شود سراغ خلایق میروم.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِن كَانَ اللَّهُ قَد تَكَفَّلَ بِالرِّزقِ فَاهتِمَامُكَ لِمَاذَا؟» یعنی: اگر خداوند، تکفل روزی را به عهده گرفته، غصه خوردن تو به خاطر چیست؟ اینکه تو در باب روزی غصه میخوری به این معنا است که باورت صحیح نیست. به همین خاطر است که حضرت زین العابدین به خداوند عرض می‌کند: «وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَكَ يَقِينِي».
یک جمله زیبایی را پیامبر از زبان خداوند نقل میکنند. خداوند از یک چیز بسیار بدش میآید. همه را خطاب می‌کند، نه فقط اهل ایمان را و میفرماید: «يَا ابْنَ آدَمَ لَا تُعَلِّمْنِي مَا يُصْلِحُكَ فَإِنِّي أَعْلَمُ بِهِ وَ لَا أَبْخَلُ عَلَيْكُمْ بِمَصَالِحِكُمْ» یعنی: ای فرزند آدم! مصلحتت را به من یاد نده که من بهتر از تو میدانم. اگر صلاحت باشد نسبت به آن، بخیل نیستم.
یکی از علما بود که زیاد استخاره میکرد. یک بار او قصد کرد که به پشت بام خانهاش برود. پشت بام، دو راه داشت. یکی اینکه از پلهها بالا برود و یکی اینکه از نردبام برود. استخاره کرد که از نرد بام برود. بسیار عالی آمد. برای ترک هم استخاره کرد. بسیار بد آمد. روی پله هفتم که بود افتاد طوری که پایش ناقص و معیوب شد. سی سال گذشت. مغول حمله کرد. وارد همدان که شدند بنا شد تمام علمای شهر را بکشند. نوبت به این عالم رسید. راه که رفت فرمانده مغولها گفت: آزادش کنید. پرسیدند: چرا؟ گفت: این شخص که راه میرفت من یاد مادرم افتادم. الان دلم برای مادرم تنگ شده است. مادر من هم می-لنگد. سی سال گذشت و معلوم شد مصلحت آن استخاره چه بوده است.
یک روایتی از ساحت مقدس حضرت ختمیمرتبت هست که پنج بند است. من سه بندش را می-خوانم. حضرت فرمودهاند: «اَلنَّاسُ عَلَی خَمسِ مَرَاتِبَ» یعنی: مردم در تصورشان نسبت به روزی به پنج گروه تقسیم میشوند:
1. «مِنهُم مَن یَری أنَّ الرِّزقَ مِنَ الکَسبِ فَهُوَ کَافِرٌ» یعنی: یک عده فکر میکنند که روزی از ناحیه کار است. این شخص کافر است.
2. «وَ مِنهُم مَن یَری أنَّ الرِّزقَ مِنَ اللهِ وَ مِنَ الکَسبِ فَهُوَ مُشرِکٌ» یعنی: یک عده هستند که میگویند خدا روزی را در کار قرار داده است. یعنی هم کار هست و هم خدا. این آدمها مشرک هستند.
3. «وَ مِنهُم مَن یَری أنَّ الرِّزقَ مِنَ اللهِ وَ أَنَّ الکَسبَ سَبَبٌ فَلَا یَدرِی یُعطِیهِ أَم لَا فَهُوَ فَاسِقٌ» یعنی: یک عده هستند که گمانشان این است که روزی از ناحیه خدا است و تجارت و کسبی که دارند سبب روزی است. این آدم، کسب را وسیله روزی میداند و نمیداند که خدا روزی او را میدهد یا نمیدهد. این آدم، گناهکار است.
یک عده را دیدهامم که میگویند: کارخانهام بسته شد و چند نفر بیکار شدند و از نان خوردن افتادند. مگر سر سفره تو بودند؟ این، شرک است. این همان «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى» است. این را بدان که اگر روزی برای تو بود نمیگفت خمسش را بده. برای خود او است. اگر برای تو بود که نمیگفت: «وَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ». این برای تو نیست.
بند سوم از حدیث حضرت رسول اکرم: سومین عبارتی که حضرت ختمیمرتبت برای یقین صحیح آوردهاند این است: «وَ لَا تَذُمَّ أَحَداً عَلَى مَا لَمْ يُؤْتِكَ اللَّهُ» یعنی: به خاطر چیزی که خداوند به تو نداده است کسی را مذمت نکن. نگو فلانی دزد است؛ چون خدا برای تو نخواسته است. برخی شکافهای شدید طبقاتی، محصول رفتار غلط اقتصادی هست؛ ولی انسانها هم در روزی با هم متفاوت هستند.
امام صادق علیه السلام میفرماید: «فَإِنَّ الرِّزْقَ لَا يَسُوقُهُ حِرْصُ حَرِيصٍ وَ لَا يَرُدُّهُ كَرَاهِيَةُ كَارِهٍ» یعنی: هر چقدر حرص بزنی همان است که خدا برای تو مقدر کرده و بیش از آن به دست نمیآوری و هر چقدر هم بی مسؤولیت باشی خداوند کمتر از آنچه که باید به تو بدهد نمیدهد. سستی و بی میلی تو مانع از رسیدن روزی نمیشود. حرص و ولع تو هم باعث رسیدن روزی بیشتر نخواهد شد. اعتقاد صحیح باید به این شکل باشد.
چه چیزهایی یقین را فاسد میکند؟ از امیر المؤمنین علی علیه السلام است: «مَنْ كَثُرَ حِرْصُهُ قَلَّ يَقِينُهُ» یعنی: کسی که حریص باشد یقینش کم میشود. باز هم از وجود نازنین ایشان است: «الْحِرْصُ يُفْسِدُ الْإِيقَانَ» یعنی: حرص انسانِ حریص، یقین او را فاسد میکند. در حدیث دیگری فرمودهاند: «خُلْطَةُ أَبْنَاءِ الدُّنْيَا تَشِينُ الدِّينَ وَ تُضْعِفُ الْيَقِينَ» یعنی: نشست و برخاست با آدمهای دنیاپرست، دین را ضعیف می-کند و یقین را از بین میبرد.
صحت یقین که دعای حضرت سجاد بود در مسأله روزی ظهور و بروز پیدا میکند. در مسأله قضا و قدر ظهور و بروز پیدا میکند. در مسأله عدل خداوند ظهور و بروز پیدا میکند. اگر شما ببینید کودکی بیماری مادرزادی دارد خدا را زیر سؤال میبرید؛ چون یقین ندارید. فهم جایگاه شرور در جامعه، نیازمند یقین است. همه حرف ما این است که اگر اعتقاد ما نسبت به خدا صحیح و یقینی باشد همه چیز درست است. آن گاه است که نیازی نیست صد رکعت نماز بخوانید. یک نماز صبح دو رکعتی، شما را نجات می-دهد. همان نماز هفده رکعت روزانه، شما را نجات میدهد.

 





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده