فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه 08

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 08 دی 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

تحقق ایمان، یک فرآیند است. یک امر دفعی نیست. اگر بعضی هم دفعتاً ایمان آوردهاند، ایمان حقیقی استثناء نیست و استثناء هم قانون نیست.
قانون ایمان، این است که باید مراحلی را طی کنیم. مرحله اول برای تحقق ایمان که با نظر دقیق و صحیح، مقدمه ایمان محسوب میشود، معرفت است. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام میفرماید: " ارزش هر آدمی به میزان معرفت او است". ارزش هر انسانی به میزان معرفت و فهم او از دین است. اگر این فهم وجود نداشته باشد از نظر رهبران آسمانی ما، آن موجود فاقد ارزش است، هر چقدر هم که عالم باشد.
هر نوع معرفتی هم کارآیی ندارد. یک معرفت خاص است که به درد میخورد. حضرت امام زین العابدین درباره وجود نازنین امام عصر، می فرماید: "برای صاحب قیام از ما، دو نوع غیبت وجود دارد. یکی از آن دو غیبت، طولانیتر است... اما آن غیبت دیگر؛ آن قدر طولانی میشود که بیشترین افرادی که اعتقاد به امامت امام زمان دارند، دست از اعتقاد بر میدارند... ثابت نمیماند بر امامت حضرت ولی عصر مگر کسی که دارای یقین بالا و قوی باشد و دارای معرفت صحیح باشد"
ثمره معرفت صحیح این است که حضرت سجاد علیه السلام در ادامه میفرمایند: کسی که دارای معرفت صحیح است، از درون دچار تشویش نمیشود نسبت به آنچه که ما در حق او قضاوت کردهایم.
یکی از دوستان امیرالمومنین دزدی کرد، دزدی او ثابت شد. امیرالمومنین که حاکم بودند انگشتان دزد را قطع کردند. این شخص انگشتش را برداشت. ابن کَوّاء که از منافقین بود وقتی شخص دزد را دید گفت: چه کسی دستت را قطع کرده است؟ شخص دزد گفت: امام المتقین، یعسوب الدین، امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب. ابن کواء گفت: دستت را قطع کرده است و تو اینطور از او یاد میکنی؟ گفت: من کار اشتباه کرده بودم. کار او که درست است. این آدم دچار لغزش شد؛ اما دارای معرفت صحیح است. نسبت به آنچه که آقای ما امیر المؤمنین علیه او حکم کرد دچار تشویش نشد.
ملاک معرفت صحیح چیست؟
امام باقر علیه السلام خطاب به فرزند بزرگوارشان حضرت امام صادق علیه السلام مطلبی را فرموده-اند. " فرزند عزيزم! جايگاه شيعيان را به اندازه روايت و معرفت آنها بشناس.(يعني ميزان ارزش شيعيان دو چيز است؛ يکي روايت و دومي معرفت). معرفت، درايت و فهم روايت است. اينکه درک نمايد و بفهمد که مقصود ما از آن سخني که مي‌گوييم چيست، با فهمیدن روايت است که مؤمن به بالاترين درجات ايمان دست پيدا مي‌کند". یعنی معرفت صحیح، فهم شما از روایت است.
هر موضوعی را که به ما میگویند، باید ببینیم چقدر نسبت به آن موضوع، روایات را میدانیم و می‌فهمیم. معرفت صحیح ما نسبت به خدا، میزان روایاتی است که ما از خدا میدانیم. معرفت صحیح ما از معاد، میزان روایاتی است که ما از معاد میفهمیم. معرفت صحیح ما در هر یک از معارف دینی، آن حقیقتی است که ما از روایت درک کردهایم.
معرفت از نظر پیشوایان ما، چیزی جز فهم احادیث نیست. این خود، میزانی است که برای تشخیص صحیح؛ به طوری که در هر بابی، احادیث مربوط به آن، میزان صحت در آن باب هستند. مثلاً در خداشناسی، میزان صحت یا عدم صحت معرفت خدا، روایاتی است که در این خصوص وارد شده است.
اگر کسی در معارف دینی، کاری به روایات نداشته باشد و معرفت خود را از منابع غیر حدیثی اخذ کند نباید انتظار صحت معارف خود را داشته باشد. صحت معرفت برای کسی است که از منابع درست دریافت کرده باشد.
امام صادق علیه السلام به یونس ابن ذبیان فرمودند: " ای یونس اگر به دنبال علم صحیح بودی، آن علم صحیح نزد ما اهل بیت است. چون ما همان اهل ذکری هستیم که حضرت حق در مورد آنها (در سوره مبارکه نحل آیه شریفه 43) فرموده است: از اهل ذکر بپرسید اگر نمیدانستید" یعنی اگر دنبال علم صحیح هستید باید آن را از ما بگیرید.
امام باقر علیه السلام می فرماید: "توجه داشته باشید! هیچ حقیقت و سخن صحیحی نزد مردم یافت نمیشود مگر اینکه آن حرف را از ما اهل بیت گرفته باشند". حضرت باقر در جایی دیگر فرمودهاند: " هر آنچه که از غیر این خانه یعنی خانه اهل بیت صادر شده باشد باطل است". امر باطل یعنی امری که ریشه ندارد. لذا از بین رفتنی است.
چرا سخن غیر اهل بیت (ع) صحیح است و حرف دیگران صحیح نیست. چرا یک چنین خصوصیتی وجود دارد؟ به دو بیان:
بیان اول: حضرت باقر (ع) می فرماید: "به خدا سوگند که علم یافت نمیشود مگر از ناحیه اهل خانهای که جبرئیل بر آنها نازل میشود" یعنی ما متصل به خدا هستیم. جبرئیل بر امامان و حضرت صدیقه طاهره هم نازل میشود. آیا می شود حرف و سخن این بزرگواران را کنار بگذاریم و برویم سراغ حرف دیگران.
بیان دوم: زیارت جامعه، مجمع فضائلی است برای اهل بیت. امام هادی علیه السلام در زیارت جامعه کبیره به ما یاد دادهاند که اهل بیت را اینطور زیارت کنیم: "کلام شما نور است و فرمان شما، هدایت است". آن گاه حضرت صادق علیه السلام میفرماید: "علم به یادگیری نیست. این است و جز این نیست که علم، نوری است که ‏خداوند، آن را در قلب هر کسی قرار می‌دهد که میخواهند برای او آشکار کند". پس به یادگیری نیست. به نور است. کلام اهل بیت نور است.
آقا امیر المؤمنین به جناب کمیل فرمودند: میخواهی از ما اهل بیت باشی؟ یک قاعده دارد: "ای کمیل علمت را از غیر ما نگیر تا از ما باشی".
مرحله دوم ایمان این بود معرفت باید تبدیل به عقیده شده باشد. به عبارت علمای علم منطق، عقیده، آن معرفتی است که از درون و از نفس ، نسبت به آن تصدیق و پذیرش باشد. این تصدیق که ما اسمش را گذاشتیم اعتقاد، یعنی یک باور و حقیقت درونی. چون همه معارف ما، درونی نیست. معرفت باید درونی باشد.
امام صادق علیه السلام میفرماید: "شما اهل صلاح نخواهید بود مگر اینکه اهل معرفت باشید و اهل معرفت نیستید مگر اینکه صاحب تصدیق باشید" یعنی عقیده داشته باشید و از درون پذیرفته باشید. بنابراین تا زمانی که تصدیق نباشد معرفت نیست. تا زمانی که معرفت نباشد صلاح نیست. صلاح یعنی اینکه انسان به درد بخور باشد.
آن گاه است که باید نسبت به این تصدیق و عقیده، یک حالت انقیاد و تسلیم در کار باشد. تسلیم محض باید بود. خداوند در سوره مبارکه نمل آیه 14 چه کسانی را اهل ایمان نمیداند: " و آن را از روی ظلم و سرکشی انکار کردند، در حالی که در دل به آن یقین داشتند! پس بنگر سرانجام تبهکاران (و مفسدان) چگونه بود!" یعنی: بنی اسرائیل، معجزات موسی علیه السلام را دیدند؛ ولی انکار کردند. ولی از روی ستم و تجاوزکاری انکار کردند در حالی که از درونشان و باطنشان یقین کامل بر حقانیت موسی علیه السلام داشتند. یقین کامل داشتند؛ ولی موسی را انکار کردند. یعنی اینها مؤمن نبودند. در کنار آن یقین و تصدیق درونی، تسلیم نبودند. پذیرش نداشتند.
ایمان، همین تصدیق است. ببینیم تسلیم خدا و پیامبر و معاد و امامت هستیم یا نیستیم. اگر تسلیم نباشیم ایمان هم نداریم. اگرچه ممکن است دانشش را هم داشته باشیم و باورش را هم داشته باشیم. یعنی ممکن است تصدیق درونی را داشته باشیم؛ ولی تسلیم نباشیم. تفاوت آن هفتاد و دو نفر با آن سی هزار نفر در همین بود. آن هفتاد و دو نفر تسلیم بودند. آن سی هزار نفر، دانشش را داشتند. می-دانستند پسر پیامبر است. میدانستند بر حق است. برای او گریه هم کردند؛ اما نسبت به او تسلیم نبودند. مرز ایمان، همین تسلیم است.
در سوره مبارکه حجرات آیه 14 میفرماید: "عربهای بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است!" یعنی: تسلیم نیستند. محل تسلیم، قلب است. به همین خاطر است که فرمودهاند: " دل حرم خداست"باید تسلیم بود. اگر تسلیم خدا باشد باید ربوبیت او را بپذیرد. اگر کسی تسلیم امام عصر باشد باید مطیع اوامر اهل بیت باشد.
امام صادق علیه السلام فرمودند: "شما پذیرش پیدا نمیکنید مگر اینکه تسلیم باشید".
چگونه باید تسلیم بود؟ می فرماید؛ " چون مرده باشد در دست غسال" در مقابل خداوند و اهل بیت (ع) مانند مرده که از خود اختیاری ندارد در میان دستهای غسال باشیم.
در سوره مبارکه نساء آیه شریفه 65 میفرماید: " به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه در اختلافات خود، تو را به داوری طلبند؛ و سپس از داوری تو، در دل خود احساس ناراحتی نکنند؛ و کاملا تسلیم باشند." آن چیزی که علامت ایمان است این است که تسلیم پیامبر باشند. آنها تسلیم پیامبر نبودند. آنها ایمان نداشتند. اگر ملاک ایمان در این آیه، تسلیم در مقابل پیامبر است، پس آن آدمی که گفته است: " این مرد را رها کنید پس همانا هذیان می گوید" ایمان ندارد.
جای این تسلیم، قلب است. شیطان هم با قلب کار دارد: خداوند در آیه 5 سوره ناس می فرماید: " که در درون سینه انسانها وسوسه می‌کند،". یک کاری میکند که این تسلیم از بین برود. تمام تلاشش این است که این تسلیم را از بین ببرد.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده