فهرست مطالب سایت

شهادت حضرت امام رضا - 96

موضوع : عوامل گریز از دین - جلسه ۱٥
تاریخ انتشار : 28 آبان 1396


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج حسن خلج



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
مدتی است که بحث ما در رابطه با بیان عوامل دین‌گریزی است. یکی از این عوامل را به استناد قرآن کریم، شیطان معرفی کردیم و گفتیم شیطان، این مسأله را با پنج سیاست انجام می‌دهد. سیاست اولش هجمه عمومی و از تمام جوانب است. سوره مبارکه اعراف آیه 17 این مطلب را بیان می‌کند: (ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شاكِرينَ) یعنی: از رو به رو و از پشت سر و از سمت راست و از سمت چپ حمله می‌کنم. امام باقر هر جهتی را توضیح دادند که حمله از رو به رو به چه معنا است. حدیثی بود پیرامون این معنا که مفصلا توضیح دادیم.
سیاست دومی را که شیطان از آن بهره می‌برد و عمدتاً به همین مشکل مبتلا هستیم سیاست کمین و بهره‌برداری از غفلت است. در سوره مبارکه زخرف آیه 36 روش شیطان را این گونه معرفی می‌کند: (وَ مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرينٌ) یعنی: و هر کسی که از یاد حضرت حق غفلت کند و رویگردان بشود، ما شیطان را بر او مستولی می‌کنیم و شیطان با او هم‌نشین دائمی خواهد بود. مادامی که انسان در غفلت به سر ببرد، تحت اراده شیطان عمل می‌کند. در رابطه با این سیاست در روز بیست و هشتم صفر قدری صحبت کردیم. به این مسأله رسید که در این جلسه، آثار زیان‌بار غفلت را بررسی کنیم. غفلتی که موجب می‌شود ما از دین برویم و مایه سرنگونی و نگون‌بختی ما می‌شود، غفلت از معتقدات و باورهای ما است. غفلت از خدا است. غفلت از معاد است. غفلت از دشمن است. غفلت از مرگ است. این مطلب در جلسه گذشته بیان شد. غفلت کردن و فراموش کردن این باورها موجب پدید آمدن زیان و ضرر است. برخی از آن ضررها در دنیا است و برخی از آن ضررها به امر آخرت مربوط می‌شود.
ضررهایی که به امر دنیا مربوط می‌شود؛ زمانی که انسان نسبت به باورهایش غفلت کند، جرأت بر گناه پیدا می‌کند و زمینه صدور گناه و جرأت بر گناه را، غفلت است که ایجاد می‌کند. زمانی که انسان فراموش می‌کند که خدا او را می‌بیند دچار غفلت می‌شود. (أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى‏). صحبت از دانستن نیست. بین دانستن و دیدن تفاوت هست. دانستن، یک حرف است و دیدن، یک حرف دیگر است. آیا نمی‌دانی که خدا شما را می‌بیند؟ خداوند علی اعلی، (عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ) است. یعنی نسبت به نیت ما هم آگاه است. وقتی انسان نسبت به یک چنین خدایی غفلت کند و وقتی نسبت به مرگ غفلت داشته باشد و تصورش این نباشد که بالاخره یک روزی خواهد مرد، شیطان در کمین او است. ممکن است انسان نسبت به معاد غفلت داشته باشد و نداند که وقتی می‌میرد در کجا وارد می‌شود و نداند در آن نشئه‌ای که وارد می‌شود چگونه باید حیاتش را ادامه دهد. حیات ما در برزخ و حیات و زندگانی ما در صحنه قیامت که پنجاه هزار سال است و حیات ما در بهشت یا جهنم، انعکاس حیات و زندگی ما در دنیا است. اگر بخواهیم در آنجا آسایش داشته باشیم در دنیا باید فراهم کنیم. بنابراین اگر ما نسبت به ملکوت خودمان غفلت کنیم، صدور گناه از ما، امری آسان خواهد بود و جرأت بر گناه برای ما، امری آسان خواهد بود و دیگر احتیاطی در کار نخواهد بود و تجری بر گناه پیدا خواهد شد و گناه را با جرأت و شجاعت انجام می‌دهد.
در جلسه گذشته عرض کردم که سه عامل را به عنوان زمینه صدور گناه مطرح می‌کنند. یکی ضعف ایمان است و یکی ضعف اراده و یکی هم غفلت است. رهبران آسمانی ما می‌گویند اگر ضعف ایمان و اراده بخواهد منشأ صدور گناه باشد، اول باید زمینه غفلت ایجاد شود. انسان در ابتدا باید غافل باشد تا ایمانش سست باشد. انسان باید غفلت پیدا کند تا اراده‌اش سست شود. مادامی که متذکر باشد سستی در ایمان معنا ندارد. مادامی که متذکر باشد سستی در اراده معنا ندارد. به همین بیان که عرض کردم، بیان نورانی وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین برای صدور گناه، این است: وَ الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ عَلَى الْفِسْقِ وَ الْغُلُوِّ وَ الشَّكِّ وَ الشُّبْهَةِ یعنی: کفر یعنی انکار خدا، چهار ستون دارد. اگر کسی بخواهد به انکار خدا برسد، این چهار ستون را برای خودش تشکیل می‌دهد. انکار خدا بر چهار ستون تشکیل شده است. بر فسق و غلو و تردید و شبهه. شبهات، تردیدها، زیاده‌گویی‌ها و مسأله فسق ستون‌های کفر هستند.
فسق یعنی اطاعت نکردن از خدا. اینکه می‌گویند فلانی فاسق است به این معنا است که مطیع خدا نیست. اوامر را ترک می‌کند و نواهی را مرتکب می‌شود و می‌گویند آدم فاسقی است. ما هم وقتی می-شنویم که فلانی، انسان فاسقی است چون معنایش را نمی‌دانیم می‌گوییم چیزی نیست. فاسق بودن یعنی اهل گناه بودن. اوامر الهی مانند نماز و روزه را ترک می‌کند و نواهی را مرتکب می‌شود مانند شراب و غیبت و نامحرم و ... این فسق است که یکی از ارکان کفر است.
حضرت امیر در مورد فسق می‌فرماید: فَالْفِسْقُ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَى الْجَفَاءِ وَ الْعَمَى وَ الْغَفْلَةِ وَ الْعُتُوِّ یعنی: اینکه انسان مطیع خدا نباشد و اوامر و نواهی خدا را فراموش کند، بر چهار مسأله استوار است. یکی، جفا است. یکی، بی‌بصیرتی است و یکی، است و یکی، گردن‌کشی است. آدم‌های جفاکار گناه می‌کنند. آدم-هایی که قدرت تشخیص مصالح خودشان را ندارند گناه می‌کنند. آدم‌هایی که غافل هستند، گناه می-کنند. پس یکی از دلایل و زمینه‌های ارتکاب گناه، غفلت است. غفلت یعنی فراموش کردن باورها. این است که زمینه گناه را ایجاد می‌کند.
امام صادق علیه السلام می‌فرماید: مَنْ كَانَ ذَاكِراً لِلَّهِ عَلَى الْحَقِيقَةِ فَهُوَ مُطِيعٌ وَ مَنْ كَانَ غَافِلًا عَنْهُ فَهُوَ عَاصٍ وَ الطَّاعَةُ عَلَامَةُ الْهِدَايَةِ وَ الْمَعْصِيَةُ عَلَامَةُ الضَّلَالِ وَ أَصْلُهُمَا مِنَ الذِّكْرِ وَ الْغَفْلَةِ فیعنی: هر کسی همواره یاد خدا باشد، مطیع خدا است. اگر کسی در زندگیش خدا را فراموش نکند به یاد خدا بوده است و هر کسی که از حضرت حق غفلت کرد، عصیان‌گر است. یعنی زمینه ورود گناه، غفلت از آن باورها است. باورها یعنی آن اموری که اگر به آن‌ها توجه شود، سعادت بشر در گرو همان است. آن گاه می‌فرماید: اطاعت کردن، علامت هدایت است و گناه کردن، علامت ضلالت و گمراهی است و بنیان و ریشه هدایت، به یاد خدا بودن است و بنیان و ریشه ضلالت و گمراهی، فراموش کردن خدا و غفلت است.
غفلت، اولین عامل ارتکاب گناه است. اینکه کسی بگوید ما جوان هستیم و فلان نیرو را داریم و اگر گناه می‌کنیم و ... غلط است. به جوانی و نیروها کاری ندارد. به غافل بودن انسان ربط دارد. وگرنه مگر یوسف صدیق، جوان نبود؟ چرا او مرتکب گناه نشد؟ چون غافل نبود. در مناظره‌اش هم با زلیخا همین مطلب را بیان داشت. زلیخا، هفت پستو را در کنج خانه درست کرده بود. وقتی زلیخا، آن عمل را در آن پستو تقاضا کرد، اولین کاری که کرد این بود که روی آن بت را پوشاند. یوسف پرسید: چرا بت را پوشاندی؟ گفت: من از این بت خجالت می‌کشم. یوسف فرمود: تو از بت خجالت می‌کشی؛ ولی از خالق خودت خجالت نمی‌کشی؟ بت‌پرست‌ها، الله را به عنوان خالق قبول دارند. به عنوان الوهیت هم او را قبول دارند. منتها واسطه می‌تراشند تا خودشان را به خدا نزدیک و مقرب کنند. می‌گویند ما این واسطه را می‌پرستیم تا به الله نزدیک شویم. آن چیزی که جناب یوسف را نجات داد این بود که حواسش جمع بود و غافل نبود. نه اینکه بگوید من جوان هستم و نیرو دارم و ... از این حرف‌ها نزد. غفلت، مهم‌ترین عاملی است که انسان را زمین می‌زند. ارتکاب گناه، اولین اثر زیان‌بار غفلت است.
دومین چیزی که غفلت موجب آن می‌شود؛ اگر انسان غافل بشود دچار وسوسه شیطان می‌شود. اصلا بستر وسوسه شیطان در غفلت بشر است. وجود نازنین حضرت ختمی‌مرتبت می‌فرماید: وَ إِذَا غَفَلَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَسْوَسَ یعنی: هر کسی که از یاد خدا غفلت کرد، دچار وسواس می‌شود. متذکر می‌شوم که این وسواسی را که می‌گویم مرادم آن وسواس بیمارگونه روحی و روانی که گاهی موجب آب و آب‌کشی زیاد و دقت کردن در نجاست می‌شود نیست. ما با آن دقت‌های افراطی که نام بیماریش وسواس است کاری نداریم. این یک بیماری است که إن شاء الله خداوند به حق علی ابن موسی الرضا همه بیماران از جمله بیماران روحی و روانی را شفا دهد. مصیبت بیماری‌های روحی و روانی، آن است که شخصی بیمار، خودش را بیمار نمی‌داند. إن شاء الله خداوند این بلا را از جامعه ما دور کند.
جای وسوسه در قلب است و کار یکی از ایادی ابلیس است به نام وسواس خناس. شما در سوره مبارکه ناس، این آیات را می‌خوانید: (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ) از شر وسواس خناس. وسواس خناس، یکی از ایادی شیطان است. (الَّذي يُوَسْوِسُ في‏ صُدُورِ النَّاسِ 5) آن وسواس خناسی که کارش با قلب انسان‌ها است. چه زمانی این موجود می‌تواند قلب مردم را تسخیر کند؟ وجود نازنین حضرت ختمی‌مرتبت می‌فرماید: وَ إِذَا غَفَلَ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَسْوَسَ یعنی: هرگاه خدا را فراموش کردید، شیطان کارش را شروع می‌کند. کدام شیطان کارش را شروع می‌کند؟ وسواس خناس.پ
یک قدری راجع به این موجود برای شما صحبت کنم که اولاً اسمش را تحلیل بکنیم. یک اسم دارد و یک لقب. اسمش وسواس است و لقبش خناس است. این لقب، عالی است. مجالی برای من و شما است. ما با این وسواس کار داریم، نه آن بیماری. وسواس در لغت به معنای صدای آهسته و پنهانی است. نجوای درِ گوشی است. در لغت به این می‌گویند وسواس. این شیطانی که کارش وسواس را اینطور تعریف کرده-اند: این شیطان به خطورات و افکار بد و نامطلوب که به طور پنهانی به انسان القاء می‌شود مشغول می-شود. به این القاء می‌گویند وسواس. اگر شیطان بخواهد کسی را وسوسه کند، سر و صدا راه نمی‌اندازد. به آرامی کارش را انجام می‌دهد. پنهانی کارش را انجام می‌دهد. او به واسطه خطورات قلبی، کارهایش را انجام می‌دهد. تو فکر می‌کنی که الهام است، در حالی که اغوا است. این، کار این موجودی است که کارش را پنهانی انجام می‌دهد. منشأ الهام، ملک است و منشأ اغوا، وسواس است که کار همین موجود است. این موجود در اثر غفلت و بی‌توجهی بشر، افکار و خطورات بد و نامطلوب را در ذهن و قلب انسان القا می‌کند. از همین جهت است که به او، وسواس گفته شده است. کارهایش را پنهانی انجام می‌دهد.
اما لقب این موجود، خناس است. شیطان، اکثر آدم‌ها را در چنته دارد. اما علی رغم اینکه کید او عظیم است؛ اما بسیار هم ضعیف است. ما بشر به این ضعف توجه نداریم. این را در بحث حمله همه‌جانبه توضیح دادم. گفتیم اگر از مقابل حمله می‌کند به چه معنایی است و اگر از پشت سر حمله می‌کند به چه معنایی است و اگر از سمت راست حمله می‌کند به چه معنایی است و اگر از سمت چپ حمله می‌کند به چه معنایی است. ملائکه به خداوند عرض کردند: خدایا! این بشر که بیچاره است. او که از چهار سمت مورد حمله است. چگونه فرار کند؟ خداوند فرمود: من دو راه را برای او گذاشته‌ام. راه بالا را برای او گذاشته‌ام. هر وقت دستش را بالا کند و بگوید «یَا اللهُ» و یا بگوید «یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ»، من او را نجات می-دهم. پس یک راه نجات به خاطر این است که سرنگون کردن شیطان، کار چندان سختی نیست. منتها چون ما راه را نمی‌شناسیم فکر می‌کنیم که باید ضربه‌فنی شویم. بعد هم خدا فرمود: راه پایین را برای او باز گذاشته‌ام و هر وقت که خاضعانه و خاشعانه سر به زمین گذاشت، او را از دست شیطان نجات می‌دهم. به همین خاطر است که پیغمبر فرمود: من را با سجده‌های طولانی و زیاد سجده کردن کمک کنید. هم زیاد سجده کنید و هم سجده‌های طولانی داشته باشید. ما هم دقیقاً فرمایش پیغمبر را ....
نمازی که می‌خوانیم همانطور که است پیامبر فرموده است که فلانی نماز می‌خواند یا زمین را نوک می‌زند. سریع پایین می‌رویم و بلند می‌شویم. این نوک زدن است. پیامبر می‌فرماید: راه نجات از شیطان، سجده است. اینکه معرفت نمی‌خواهد. اینکه ریاضت نمی‌خواهد. اینکه عرفان نمی‌خواهد. اینکه درس خواندن نمی‌خواهد. کار سختی نیست. این فقط همت می‌خواهد. دستت را بالا ببر و بگو «یَا اللهُ» و یا بگو «یَا وَجیهاً عِندَ اللهِ». وجیه در نزد خداوند، وجود نازنین حضرت سید الشهداء است. اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ. این یعنی اینکه دستت را بالا ببر و بگو یا حسین تا کار تمام شود. از این هم آسان‌تر می‌خواهید؟ نمی‌شود.
لقب این وسواس که افکار نامطلوب و بد را در قلب انسان القاء می‌کند، خناس است. خناس یعنی موجودی که عقب می‌رود. حضرت حق می‌فرماید: این وسواس، خناس هم هست. هر وقت که اسم من می‌آید، عقب می‌رود. هر وقت یاد من باشید عقب می‌رود. لذا می‌گویند یکی از راه‌های مقابله با شیاطین، این است که زیاد بگویید بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ یا اینکه قرآن به همراه داشته باشید و اسامی خدا را برای خودت مرور کنی و برنامه داشته باشی و هر روز یک اسم خدا را مرور کنی. یک روز بگویی یا کریم و یک روز بگویی یا رحمان و یک روز بگویی یا ودود و یک روز بگویی یا رحیم. این‌ها کار سختی نیست به شرط اینکه لقلقه زبان نباشد. یعنی اینکه در ذهن شما این معنا باشد که من فلان ذکر را می‌گویم که خناس کنار رود. یعنی سپر ایمنی به تن می‌کنیم تا حواسمان باشد. گاهی اوقات وقتی اذکار لسانی گفته می‌شود در نهایت بی‌توجهی است. یعنی می‌گوید لا إله إلا الله؛ ولی نمی‌داند چرا می‌گوید. این خناس، با ذکر خدا به راحتی عقب می‌رود.
از کجا گفتیم که با ذکر خدا عقب می‌رود؟ در ابتدای همین سوره ناس چه می‌گوید؟ (قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِكِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ) یعنی ربوبیت خدا و مالکیت خدا را و الوهیت خدا را یاد می‌کنیم. این سه مورد را که متذکر باشیم وسواس نسبت به تو، خناس است. یعنی عقب می‌رود و نمی‌تواند کاری بکند. من ربوبیت تو را قبول دارم. مالکیت و حاکمیت تو را قبول دارم. الوهیت و معبود بودن تو را قبول دارم. بنابراین شیطان هم نمی‌‌تواند به تو حمله کند. متذکر شدن خدا به عنوان سپر ایمنی است در برابر حملات وسواس خناس.
پیغمبر می‌فرماید که این وسواس خناس چگونه عمل می‌کند و عملکردش چگونه است. وقتی تو غفلت پیدا می‌کنی چه کاری می‌کند: إِنَّ لِلوَسوَاسِ خَتماً کَخَتمِ الطَّائِرِ فَإِذَا غَفَلَ ابنُ آدَمَ وَضَعَ ذَلِکَ المِنقَارَ فِی اُذُنِ القَلبِ یُوَسوِسُهُ یعنی: برای این شخصی که از ایادی شیطان است یک منقاری مثل منقار پرنده‌ها هست. هر وقت که فرزندان آدم غفلت کردند زمینه را برای آمدن او فراهم می‌کنند. به این شکل که او منقارش را درِ گوش قلب انسان می‌گذارد و شروع می‌کند به القاء خطورات و افکار بد و نامطلوب. بعد حضرت می-فرماید: فَإِن اِبنُ آدَمَ ذَکَرَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَکَسَ وَ خَنَسَ یعنی: هر وقت فرزندان آدم یاد خدا بیفتند او می‌ایستد و منقارش را بیرون می‌آورد و عقب می‌رود. به خاطر اینکه کارهایش را درِ گوشی انجام می‌دهد به او می-گویند وسواس. کارهایش را پنهانی انجام می‌دهد و به خاطر اینکه به محض اینکه شما یاد خدا می‌کنید، عقب می‌رود، به او می‌گویند خناس.
اینکه وسواس چگونه از بین می‌رود سوره مبارکه اعراف آیه 201 راه‌کار را بیان می‌کند: (إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا) یعنی: کسانی که تقوا داشته باشند .... تقوا پیشه کردن کار سختی نیست. برای من و شما سخت است. برای شما بسیار هم سخت‌تر است. منبر من مبتنی است بر خوف از خدا و طایفه‌ای از مستمعین ما خوششان نمی‌آید و می‌گویند حاج آقا سخت می‌گیرد و ما را می‌ترساند و ... مگر شهر بازی است که من بخواهم شما را بترسانم؟ من قرآن می‌خوانم. من پدرکشتگی با شما ندارم که بخواهم شما را بترسانم. یا باید قرآن بخوانم یا باید روزنامه بگویم. در روزنامه همه خوب هستیم و امام زمان هم سلامت است و مشکلی نیست و اگر هم نیامد که نیامده است. ما این‌ها را می‌گوییم که زمینه ظهور را مهیا کنیم.
قرآن کریم فرموده است: (إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) کسانی که تقوا پیشه کنند و از خدا بترسند، زمانی که گرفتار طایفه‌ای از شیاطین شوند؛ یعنی همین وسواس خناس، اگر متذکر شوند و غفلتشان از بین بروند از درون بینا می‌شوند و حواسشان جمع می‌شود. در مقابل شیطان موضع می‌گیرند. این آیه یعنی اینکه اگر شیطان بخواهد تقواپیشه‌گان را هم زمین بزند به واسطه وسواس خناس زمین می‌زند و اگر بخواهید وسواس خناس را زمین بزنید، راهش یاد خدا است. غیر از راه، راه دیگری ندارد.
ما نمی‌توانیم در بحث‌های خودمان راجع به ذکر صحبت کنیم. ولی شاید واقعا لازم باشد که راجع به اذکار و ذکر صحبت کنیم و یک بار و برای همیشه تکلیف این ذکر را معلوم کنیم که این ذکر با تسبیح تولید کشور چین و نشستن در مجلس سید الشهداء و گفتن هر ذکری که در ذهن شما هست، کاری را حل می-کند یا نمی‌کند. آن ذکری را که اهل بیت از ما می‌خواهند همین است؟ یک تسبیح دستم باشد و مدام بگویم الحمدلله؟ این مشکل حل می‌کند؟ بعد هم برخی اسمش را ذکر لسانی می‌گذارند و می‌گویند برای ذکر لسانی هم مرتبه‌ای وجود دارد. این کاری می‌کند یا نمی‌کند؟ ذکر لسانی هم اگر بخواهد کاری بکند زمانی است که وِرد نباشد؛ بلکه ذکر باشد. یعنی یاد خدا باشد. این داستان را قبلاً هم گفته‌ام. شخصی در اتوبوس نشسته بود و می‌گفت: لا إله إلا الله، لا إله إلا الله، لا إله إلا الله. این زن‌های نامحرم هم که وارد می‌شدند سر تا پایشان را نگاه می‌کرد و می‌گفت: لا إله إلا الله، لا إله إلا الله. اتوبوس‌ها دو تا در داشت. یکی از این خانم‌های بی‌حجاب از در دیگر سوار شد. یک جوانی در اتوبوس بود. به این شخص گفت: حاج آقا! یک لا إله إلا الله هم از پشت آمد و شما حواست نبود. اگر در این‌ها یاد و ذکر خداوند نباشد، وِرد است. برای وِرد، اثری وجود ندارد. چه بگویی یا الله و به یاد خداوند نباشی و چه بگویی عدد هفت، هیچ فرقی با هم ندارد. پس ذکر لسانی هم زمانی ذکر است که شما را به یاد خدا بیندازد.
این آیه فرمود: (إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ) یعنی: وقتی این‌ها متذکر خدا می‌شوند، از درون آگاه می‌شوند. وجود نازنین حضرت ختمی‌مرتبت به ما می‌فرماید که این چه زمانی اتفاق می‌افتد. پیغمبر می‌فرماید: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لِقَلْبِهِ فِي صَدْرِهِ أُذُنَانِ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْمَلَكُ وَ أُذُنٌ يَنْفُثُ فِيهَا الْوَسْوَاسُ الْخَنَّاسُ فَيُؤَيِّدُ اللهُ الْمُؤْمِنَ بِالْمَلَكِ وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ: (وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) یعنی: هیچ مؤمنی نیست مگر اینکه در قلبش دو گوش دارد. در یک گوش، ملک می‌دمد و در گوش دیگر، وسواس خناس که از ایادی ابلیس است می‌دمد. خدا مؤمن را با آن ملک کمک می‌کند و این همان فرمایش خدا است که فرمود: خدا به واسطه روحی از ناحیه خودش، مؤمن را کمک می‌کند.
این روح از ناحیه خدا کیست؟ در سوره مبارکه مجادله آیه 22 می‌فرماید: (أُولئِكَ كَتَبَ في‏ قُلُوبِهِمُ الْإيمانَ وَ أَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ) یعنی: این‌ها کسانی هستند که دارای ایمان راسخ و مستقر در قلبشان هستند. ایمانشان ایمان مستودع نیستند که گاهی هست و گاهی نیست. خداوند کسانی که دارای ایمان مستقر هستند را به واسطه روح کمک می‌کند. روح اسم یک ملک است. اگر تقواپیشه باشید و اگر اهل ایمان باشیم، وسواس خناس می‌دمد؛ ولی از طرف دیگر هم جناب روح می‌دمد. او باعث می‌شود که بصیرت پیدا شود و انسان به گناه نیفتد و همه کار وسواس، فقط در حد خطورات باشد و هیچ خروجی عملی نداشته باشد.
این هم آخرین عرض من در این جلسه بود. ولی آخرین اثر زیان‌بار غفلت نیست. مجبورم که همه آثارش را بگویم. تنها راه از راه به در کردن اهل ایمان، وسواس خناس است. در مورد اهل ایمان صحبت می‌کنم. چون شخصی شیطان را خواب دید. دید که تعدادی طناب و زنجیر به دستش است. برخی زنجیرها محکم هستند. برخی نازک هستند. برخی حلقه‌های کوچک دارد و برخی بزرگ. برخی از فولاد محکم است و برخی نازک است. از شیطان پرسید: این زنجیر برای کیست؟ گفت: برای فلانی است. گفت: آن یکی برای کیست؟ گفت: برای فلان شخص. آن زنجیر که از همه بزرگتر و مستحکم‌تر بود را گفت برای شیخ مرتضی انصاری است. دانه دانه پرسید. نهایتا پرسید: زنجیر من کدام است؟ شیطان گفت: بیا تا به تو نشان بدهم. او به دنبال شیطان به راه افتاد. می‌پرسید: مال من کجا است؟ می‌گفت: بیا. او باز هم می‌رفت. هر چه می‌رفت نمی‌رسید. باز پرسید: زنجیر من کجا است؟ شیطان گفت: تو که نیاز به زنجیر نداری. هر چه می‌گویم بیا خودت می‌آیی. من برای کسانی از زنجیر استفاده می‌کنم که وقتی التماسشان هم می‌کنم نمی‌آیند. تو که خودت می‌آیی. نیازی نیست. برای اهل ایمان از زنجیر استفاده می‌کنم.
وجود نازنین حضرت صادق علیه السلام می‌فرماید: وقتی این آیه از سوره مبارکه آل عمران آیه شریفه 135 نازل شد که می‌فرماید: (وَ الَّذينَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ) یعنی: برخی هستند که مبتلا به یک لغزشی می‌شوند و یا به خودشان ظلم می‌کنند، یعنی گناه می‌کنند. این‌ها یاد خدا بکنند. برای گناهانشان استغفار می‌کنند. امام صادق علیه السلام می‌فرماید: وقتی این آیه نازل شد، ابلیس در بالای کوهی از کوه‌های مکه فریاد کشید. همه ایادیش را جمع کرد. گفت: بیچاره شدیم. پرسیدند: چرا؟ گفت: این آیه نازل شده است که اگر اهل ایمان لغزش پیدا کردند، یاد خدا کنند و استغفار کنند تا تمام شود. من دیگر نمی‌توانم با این‌ها کاری داشته باشم. نیازی به زنجیر نیست. استغفار می-کنند. نوچه‌های شیطان گفتند: ما بلد هستیم چه کنیم. یکی از آن‌ها گفت: به من بسپار. من درستش می‌کنم. شیطان پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: از طریق زن‌ها آن‌ها را به گناه می‌اندازم. شیطان نپذیرفت. یکی دیگر گفت: من از طریق قدرت و سیاست وارد می‌شوم. شیطان نپذیرفت. گفت: در بین ‌انسان‌ها کسانی هستند که حکومت برای آن‌ها مهم نیست. بیست و پنج سال در خانه می‌نشینند و کاری به چیزی ندارند. یکی دیگر گفت: از طریق ثروت. نپذیرفت. یکی از این‌ها که وسواس خناس بود گفت: من می‌دانم باید چه کرد. شیطان پرسید: چه می‌کنی؟ گفت: من در قلب آن‌ها آرزوهایشان را بزرگ جلوه می‌دهم. این‌ها دچار غفلت می‌شوند و هیچ وقت یاد خدا نمی‌افتند. آرزوهای بزرگ و طولانی را ایجاد می‌کند. از طول الأمل است که این بلا بر سر ما می‌آید. شیطان گفت: همین درست است. همین درست است. من اهل ایمان را با آروزی طولانی سرنگون می‌کنم.
این هم دومین اثر زیان‌بار غفلت بود. اما سومین اثر: هر کسی که دچار غفلت شود، دچار زندگی سخت و معیشت ضنک می‌شود. در جلسه بعد که شهادت امام حسن عسکری است خواهیم گفت که زندگی سخت، زندگی بدون امکانات نیست. فرض کنید درآمد من کم است و فلان ماشین را ندارم. این‌ها معیشت ضنک نیست. کمبود امکانات، همان معیشت ضنک نیست تا ببینیم آن چیزی را که غفلت ایجادش می‌کند چیست. هر کسی که غافل شود، دچار معیشت ضنک می‌شود.
بعد از دو ماه، شام غریبان حضرت رضا رسیده است. امشب خاتمه همه جلسات عزا است. این ما هستیم که نقطه می‌گذاریم و سر خط می‌رویم. اما اینطور نیست. آقای ما امام زمان علیه السلام به جد بزرگوارش عرض می‌کند: روز و شب بر تو گریه می‌کنیم. این نیست که امشب تمام شود و من بر تو گریه نکنم. امام حسین نقطه سر خط ندارد.
امام رضا به ابا صلت فرمود: از قصر مأمون که بیرون آمدم، اگر دیدی که عبا را روی سرم انداخته بودم و خودم را پوشانده بودم، با من کاری نداشته باش و بدان که آخر عمر من است. بستری را برای من در دهلیز خانه پهن کن. کسی را به خانه راه نده که باید رهسپار آخرت شوم. ابا صلت می‌گوید: پست در قصر مأمون بودم. اضطراب داشتم که وقتی آقای من بیرون می‌آید چگونه بیرون می‌آید. در قصر باز شد. امام که بیرون آمد عبا روی دوشش بود. خوشحال شدم. چهار پنج پله که پایین آمدند عبا را روی سر کشیدند. آنچه که از آن می‌ترسیدم به سرم آمده بود. دیدم از قصر مأمون تا خانه خودش را پنجاه بار نشست و بلند شد. قدم‌های آخر نمی‌توانست بلند شود. يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمُلَ السَّلِيمِ یعنی: مانند مارگزیده به خودش می‌پیچید. طبق توصیه‌ای که کرده بودند فهمیدم آخر کار است.
این یک شخصیت آسمانی بود که به خادمش فرمود: اگر خودم را پوشانده بودم بدان که آخر عمرم است. یک شخص دیگر را هم می‌شناسم که به خادمه‌اش اسماء فرمود: اسماء! من درون اتاق می‌روم و عبادت می‌کنم. یک ساعت دیگر به من سر بزن. اگر داخل شدی و دیدی که ملحفه را روی صورتم انداخته بودم، برو و علی را خبر کن و بدان که آخر عمرم است. اسماء پشت در راه می‌رفت. اضطراب داشت. بعد از ساعتی در اتاق را باز کرد. دید فاطمه زهرا، یک ملحفه را روی صورتش کشیده است. آقازاده‌ها را صدا زد و عرض کرد: پدرتان را خبر کنید. امام حسن و امام حسین به مسجد رفتند. سراغ پدرشان را گرفتند. وقتی امیر المؤمنین، حسنین را جلوی مسجد دید، رنگ از صورتش پرید. عبا به پای فاتح بدر و حنین پیچید. با صورت به زمین خورد. مدام می‌گفت: فاطمه جان! من این مصیبت را چطور تحمل کنم؟
به هر سختی که بود خودش را به بالین همسرش رساند. آن ملحفه را کنار زد. اولین چیزی که به ذهنش آمد این بود که یک بار دیگر هم روبند را از صورت فاطمه کنار زده بود. در آن زمان آن صورت سیلی نخورده بود. در آن زمان چشم‌ها ورم نکرده بود.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده