فهرست مطالب سایت

عوامل برکت عمر - جلسه دوم

موضوع : عوامل برکت عمر
تاریخ انتشار : 27 خرداد 1398


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمّینَ یا رَبَّ العالَمینَ
مهمترین سرمایه‌ای که خداوند در اختیار بشر گذاشته عمر است. این سرمایه نظیر آن یخ‌فروشی است که در ماه مرداد نزدیک ظهر فریاد میزند: مردم! سرمایه‌ام در حال آب شدن است. این سرمایه به سرعت در حال آب شدن است. به کسی هم رحم نمی‌کند. آن قدر سریع می‌گذرد که امیر المؤمنین فرموده اند: «مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْأَيَّامِ وَ أَسْرَعَ الْأَيَّامَ فِي الشُّهُورِ وَ أَسْرَعَ الشُّهُورَ فِي السَّنَةِ وَ أَسْرَعَ السَّنَةَ فِي الْعُمُرِ» یعنی: ساعت ها در روز چقدر زود می گذرد و چقدر روز ها در ماه ها زود می گذرد و ماه ها در سال چقدر زود می گذرد. سال ها در مسیر عمر چقدر زود می گذرد. دیروز بود که از مدرسه فارغ التحصیل شدیم؛ ولی امروز هفتاد ساله هستیم.
پیامبری وجود دارد که خداوند او را آیه ای برای یک شخصیت دیگر قرار داده است. جناب نوح علیه السلام عمر طولانی داشت. در تاریخ، طایفه ای داریم به نام معمرین. این ها شخصیت های ممتازی هستند که عمر طولانی داشته اند. اسمشان مانده تا آیتی باشد برای حضرت مهدی. اگر کسی بگوید مگر می‌شود انسان این همه عمر کند، می گوییم فلانی بوده. به روایات که رجوع کنیم دو تعبیر برای سرعت عمر از جناب نوح علیه السلام وجود دارد:
تعبیر اول: وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت می فرماید: «لَمَّا بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً إِلَى قَوْمِهِ فَلَبِثَ فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً وَ بَقِيَ بَعدَ الطُّوفَانِ مِائَتَينَ وَ خَمسينَ سَنَةً» یعنی: وقتی حضرت نوح برای نبوت در بین امتش مبعوث شد، نهصد و پنجاه سال نبوتش به طول انجامید. بعد از طوفان دویست و پنجاه سال زندگی کرد. دویست و پنجاه با نهصد و پنچاه می شود هزار دو دویست سال. نوح نهصد و پنجاه سال با مردمی صحبت می کرد که مسخره اش می کرد. ثبات عقیده داشت. پیامبر می فرماید: «فَلَمَّا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ قَالَ لَهُ: يَا نُوحُ! يَا أَكْبَرَ الْأَنْبِيَاءِ وَ يَا طَوِيلَ الْعُمُرِ وَ يَا مُجَابَ الدَّعْوَةِ كَيْفَ رَأَيْتَ الدُّنْيَا؟» یعنی: ملک الموت آمد. به جناب نوح گفت: ای بزرگترین پیغمبر از حیث سنّ و ای کسی که عمر بسیار طولانی کردی و ای کسی دعایت استجابت شد. دنیا را چطور دیدی؟ حضرت نوح گفت: «مِثْلَ رَجُلٍ لَهُ بَيْتٌ لَهُ بَابَانِ فَدَخَلَ مِنْ وَاحِدٍ وَ خَرَجَ مِنْ وَاحِدٍ» یعنی: مثل مردی که خانه ای با دو در دارد و از یک در وارد می شود و از در دیگر خارج.
تعبیر دوم: حضرت صادق می فرماید: «عَاشَ نُوحٌ أَلفَي سَنَةٍ وَ ثَلاثَ مِائَةَ سَنَةٍ مِنهَا ثَمانُمِائَةِ سَنَةٍ وَ خَمسُونَ سَنَةٍ قَبلَ أَن يُبعَثَ وَ أَلفُ سَنَةٍ إِلّا خَمسِينَ عَاماً وَ هُوَ فِي قَومِه يَدعُوهُم وَ خَمسُمِائَةِ عَامٍ بَعدَ مَا نَزَلَ مِنَ السَّفِينَةِ وَ نَضَبَ المَاء فَمَصَّر الأمصَارَ وَ أَسكَنَ وُلدَه البُلدَانَ ثُمَّ أَنّ مَلِكَ المَوتِ جَاءَهُ وَ هُوَ فِي الشَّمسِ فَقَالَ اَلسَّلَامُ عَلَيكَ فَرَدَّ عَلَيهِ نُوحٌ عَلَيهِ السَّلَامُ فَقَالَ: مَا جَاءَ بِكَ يَا مَلَكَ المَوتِ؟ فَقَالَ: جِئتُكَ لِأَقبِضَ رُوحَكَ. قَالَ دَعنِي اَدخُلَ مِنَ الشَّمسِ اِلَى الظِّلِّ. فَقَالَ لَهُ: نَعَم فَتَحَوَّلَ. ثُمَّ قَالَ: يَا مَلَكَ المَوتِ! كُلُّ مَا مَرَّ بِي مِنَ الدُّنيَا مِثلُ تَحويلِي مِنَ الشّمسِ إِلَى الظِّلِّ» یعنی: جناب نوح دو هزار و سیصد سال عمر کرد. هشتصد و پنجاه سال پیش از بعثت بوده. نهصد و پنجاه سال در بین امتش بود و آن ها را دعوت می کرد. پانصد سال هم بعد از طوفان زندگی کرد که خاندانش را در یک مکان دیگری سکنی داد. دو هزار و سیصد سال گذشت. ملک الموت خدمت جناب نوح آمد. ایشان زیر آفتاب نشسته بود. سلام کرد. نوح هم جواب سلامش را داد و به او گفت: برای چه آمده ای؟ عرض کرد: آمده ام مأموریتم را انجام بدهم. الان وقت مرگ شما است. خوشا به حال نوح که این قدر فرصت داشت با جناب قابض الارواح صحبت کند. نوح علیه السلام فرمود: مهلت بده تا از زیر آفتاب زیر سایه بروم. نوح به سایه رفت. بعد به جناب ملک الموت گفت: تمام این دو هزار و سیصد سالی که در این دنیا بودم مثل این بود که از خورشید به سایه برویم.
پیغمبر ما به ابوذر می فرماید نسبت به سرمایه عمر بخیل باش. «يَا أَبَا ذَرٍّ! كُنْ عَلَى عُمُرِكَ أَشَحَّ مِنْكَ عَلَى دِرْهَمِكَ وَ دِينَارِكَ». بخل، صفت خوبی نیست. دو خصلت هست که هرگز در مؤمن وجود ندارد. اگر بود یعنی آن شخص، مؤمن نیست. یکی از آن ها بخل است و یکی بد خلقی. اما پیامبر می فرماید: در مصرف کردن عمرت بخیل تر باش تا مصرف کردن درهم و دینارت.
دو دستور در مصرف عمر به ما می دهند. دستور اول این است که از عمرتان استفاده کنید. خداوند علی اعلا در آیه شریفه 77 از سوره مبارکه قصص می فرماید ما به تو یک ظرفیتی دادیم. بعد می فرماید که این ظرفیت را در کجا مصرف کن: «وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا» یعنی: به واسطه آن ظرفیتی که خدا به تو داده، سرای آخرتت را درست کن و قسمت و بهره ات از دنیا را فراموش نکن. معمولاً ما حرف خدا و پیغمبر را آنطور که هست نمی پذیریم؛ بلکه آنطور که دوست داریم قید می زنیم. صریحِ آیه این است که منِ خدا به شما یک ظرفیتی داده ام. شما با این ظرفیت، آخرتتان را درست کنید. ذیل آیه می گوید بهره ات از دنیا را فراموش نکن. آن هایی که مذهبی هستند از این قسمت دوم آیه لذت می برند و می گویند خدا گفته زندگی دنیا را هم فراموش نکن. اصلاً خدا یک چنین حرفی نزده است. اگر من بخواهم دنیا را داشته باشم آخرت را نخواهم داشت. حضرت امیر علیه السلام می-فرماید که این آیه چه می گوید: «لَا تَنْسَ صِحَّتَكَ وَ قُوتَكَ وَ فَرَاغَكَ وَ شَبَابَكَ وَ نَشَاطَكَ وَ غِنَاكَ وَ أَنْ تَطْلُبَ بِهِ الْآخِرَةَ» یعنی: صحت و قدرت و فراغ و جوانی و نشاط و بی نیازی ات را فراموش نکن. با این ها آخرتت را پیدا کن. همه این ها در سن جوانی مهیا است. تا زمانی که ازدواج نکرده اید می توانید آخرت را پیدا کنید. وقتی که ازدواج کردید باید اجاره خانه را بدهید. باید دنبال کار رفت و... اصلاً و ابداً در اینکه باید ازدواج کرد تردیدی نیست؛ ولی ازدواج، گرفتاری های خودش را دارد و معمولاً هم افراد در آن گرفتاری های غرق هستند. در آن مدتی که این اشتغالات وجود ندارد باید کار کرد. پیرمردها خیلی دلشان می خواهد نماز شب بخوانند ولی توانش را ندارند. باید در جوانی این کار را کرد.
از دیدگاه دین، زمانی از سرمایه عمر به درستی استفاده شده که در مسیر عبادت و اطاعت باشد. ولی نکته مهم این است که مراد از عبادت و اطاعت، سجاده نشینی محض نیست. سجاده، بخشی از زندگی عبادی بندگان خدا است. آن هم برای آن مقطعی است که همه خواب هستند و کسی شما را نمی بینید. نه اینکه پهن باشد تا همه ببینند. چقدر روی این سجاده هستید را خدا می داند ولی همه می بینند که پهن است. تمام رهبران آسمانی ما فرموده اند باید عمر دنیا در مسیر اطاعت مصرف شود؛ ولی مراد از اطاعت فقط مفاتیح الجنان و زیارت اربعین نیست.
پیغمبر فرموده است: «الدُّنْيَا سَاعَةٌ فَاجْعَلْهَا طَاعَةً» یعنی: کل دنیا یک ساعت است. پس در آن در مسیر اطاعت زندگی کنید. باز هم از وجود نازنین حضرت ختمی مرتبت است: «إِنَّ لِلَّهِ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَرَصَّدُوا لَهَا» یعنی: در ایام زندگیتان یک فرصت هایی برای ترقی هست. خودتان در معرض استفاده از آن قرار بدهید. یکی از فرصت ها سحر است. یکی از آن ها بین الطلوعین است، یعنی بین فجر تا طلوع آفتاب. دقیقاً همه این ساعت ها را ما خواب هستیم.
از امیر المؤمنین علی علیه السلام است: «إِنَّ عُمُرَكَ مَهْرُ سَعَادَتِكَ إِنْ أَنْفَذْتَهُ فِي طَاعَةِ رَبِّكَ» یعنی: عمر شما مهریه به سعادت رسیدن شما است اگر آن را در اطاعت پروردگار بگذارید. یعنی اگر در غیر آن بگذارید به سعادت نرسیده اید. باز هم از وجود نازنین حضرت امیر المؤمنین علیه السلام است: «فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَى ذِي غَفْلَةٍ إِنْ يَكُنْ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً وَ أَنْ تُؤَدِّيَهُ‏ أَيَّامُهُ إِلَى شَقْوَةٍ» یعنی: حسرت و اندوه برای آن غافلی است که سرمایه عمرش در روز قیامت علیه او است. استفاده از عمر در مسیر اطاعت خداوند، سعادت می آورد؛ ولی تو عمر را رها کردی. فکر کردی شقی فقط ابن ملجم مرادی است؟ او اشقی الاشقیاء است. کسی که از عمرش بهره نبرد نیز شقی است.
برای بهره بردن از عمر، برنامه لازم است. جمال الاسبوع تألیف مرحوم سید ابن طاووس رحمة الله علیه برنامه ای برای هفته است. مثلاً نوشته است دعای تحمید روز شنبه، تعویذ در روز شنبه، نماز روز شنبه، زیارت روز شنبه و... بعد تحمید شب یکشنبه و تسبیح شب یکشنبه را آورده است. مرحوم سید این را درست کرده که اگر شنبه را از دست دادید شب یکشنبه را از دست ندهید. اگر شب یکشنبه را از دست دادید روز یکشنبه را از دست ندهید.
آقای ما امیر المؤمنین می فرماید: «مَا مِنْ يَوْمٍ يَأْتِي عَلَى ابْنِ آدَمَ إِلَّا قَالَ لَهُ ذَلِكَ الْيَوْمُ يَا ابْنَ آدَمَ أَنَا يَوْمٌ جَدِيدٌ وَ أَنَا عَلَيْكَ شَهِيدٌ فَاجعَل فِيَّ خَيْراً وَ اعْمَلْ فِيَّ خَيْراً أَشْهَدْ لَكَ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَإِنَّكَ لَنْ تَرَانِي بَعْدَهَا أَبَداً» یعنی: هیچ روزی بر آدمیزاد نمی گذرد مگر اینکه به انسان ها می گوید: من یک روز جدید هستم. من برای تو گواه هستم. به سبب من خیر انجام بده. در من عمل خیر انجام بده. اگر امروز برود اسبابی برای خیر ندارید. امروز به شما می گوید: تا روز قیامت دیگر من را نمی بینی؛ ولی من در روز قیامت شاهد هستم که تو با من چه کرده ای.
به ما می فرمایند امروز را به فردا نیندازد. امروز را به فردا انداختن، تسویف است. امام باقر به جابر جعفی فرمودند: «إِيَّاكَ وَ التَّسْوِيفَ فَإِنَّهُ بَحْرٌ يَغْرَقُ فِيهِ الْهَلْكَى» یعنی: از تسویف بپرهیز که دریایی است که در آن، بسیاری از آدم ها به هلاکت می افتند. امروز یک چیزی را یاد گرفتی. می گویی از فردا انجام می-دهم. آن فردا هیچ وقت نمی آید. چون فردا هم که بیاید می گویی از فردا.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده