فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه ٤8

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 23 اسفند 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست


در معنای دوم این این فراز از دعای شریف مکارم الاخلاق بودیم: «وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي» یعنی به قدرتت آنچه را که از من فاسد شده، اصلاح بفرما. یکی از معانیی که برای «مَا فَسَدَ مِنِّي» بیان شده آن چیزی است که باعث فساد عمل می‌شود. دو مورد را بیان کردیم که یکی بحث عجب بود و یکی بحث ریا. برخی از بزرگان که اهل ذکر بوده‌اند ذکری را می‌گفته‌اند که نه تسبیح بگردانند و نه لبشان تکان بخورد. زبانشان مترنم بود به ذکر لا إله إلا الله. این ذکر از آن اذکاری است که می‌تواند لب و دهان هم تکان نخورد. می‌گفتند به این حد هم در بین مردم شهرت نداشته باشیم که فلانی اهل ذکر است.
معنای دومی که در «مَا فَسَدَ مِنِّي» وجود دارد معنای دقیق‌تری است. اصلاح و افساد از واژه‌های زوج و دوگانه قرآن هستند مانند کفر و ایمان، هدایت و ضلالت، نور و ظلمت، توحید و شرک، خیر و شر، بر و فجور و.... این‌ها واژه‌های زوج قرآن است که باید یکی از آن‌ها تحقق پیدا کند و دیگری نباید تحقق پیدا کند. توحید باید باشد و شرک نباید باشد. ظلمت باید از بین برود و نور باید همه‌گیر بشود. عدل باید پابرجا بشود و ظلم باید از بین برود.
اصلاح یعنی سامان بخشیدن به امور. افساد یعنی نابه‌سامانی در امور. به منطق قرآن، اصلاح، واجب است و افساد نباید تحقق پیدا کند. در سوره مبارکه اعراف آیه 142 می‌فرماید وقتی جناب موسی خواستند سی روز به میعادگاه بروند سخنی را به برادر بزرگوارش زد: «وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخيهِ هارُونَ اخْلُفْني‏ في‏ قَوْمي‏ وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ» یعنی: جناب موسی به برادرش هارون فرمود: تو به عنوان جانشین من در میان قوم من بمان. امور را اصلاح کن و از کسانی که می‌خواهند نابه‌سامانی درست کنند تبعیت نکن. «أَصْلِحْ»، فعل امر است. فعل امر بر وجوب دلالت دارد. پس اصلاح واجب است. «لا تَتَّبِعْ»، فعل نهی است. بنابراین افساد، منهی است. به حسب وجوب امر به معروف و نهی از منکر باید آن معروف و منهی شناخته شود. باید بدانیم که از نظر منطق قرآن چه چیزی افساد است.
اگر کسی بخواهد چیزی را اصلاح بکند باید آن چیز را به کمال برساند. اگر شما می‌خواهید جامعه را اصلاح کنید باید آن را به کمال برسانید. در مقابل، هر موجودی که به کمال نرسد منشأ افساد و نا‌به-سامانی است. اگر جامعه ما دچار نابه‌سامانی است، بخشی از آن مربوط به قوانین است که به کمال نرسیده و بخشی هم مربوط به مجریان قوانین است که به کمال نرسیده‌اند. تا زمانی که مجری قانون به کمال نرسد عالی‌ترین قوانین را هم که بیاورید نمی‌توانید جامعه را درست کنید. عالی‌ترین قوانین یعنی قرآن آمده است. امام زمان علیه السلام اصلاح جامعه را بر مبنای قرآن قرار می‌دهد. وقتی می‌گویم مجری قانون منظورم فقط مسؤولین نیستند؛ چرا که« كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ». همه ما مسؤول هستیم؛ منتها یک نفر زعامتش وسیع‌تر است و یک نفر محدودتر.
هر شیئی می‌تواند به کمال برسد؛ چه مصنوعی باشد یعنی در طبیعت یافت نمی‌شود و انسان آن را می‌سازد و چه اینکه آن حقیقت، طبیعی باشد یعنی خداوند آن را خلق کرده باشد. هر موجودی، یک کمالی دارد. به همین دلیل است که نظام خلقت، نظام احسن است. نظام احسن یعنی نظامی که در آن برای هر موجودی یک کمالی لحاظ شده باشد. کمال هر شیء یعنی رساندن آن شیء به موقعیتی که از آن انتظار می‌رود. خوب و دقیق بریدن، توقع انسان از چاقو است چون سنگ هم می‌برد. اگر یک چاقویی را درست کنند که این دو خصیصه را داشته باشد می‌گویند این چاقو به کمال خودش رسیده است. این‌ها بحث‌های ارتکازی و درونی است.
همه موجودات در نظام خلقت در همان جایی هستند که از آن‌ها توقع می‌رود مگر انسان. از زنبور عسل توقع می‌رود که عسل بدهد. اگر می‌بینید عسلش خراب است تقصیر زنبور نیست. ما هستیم که برای آن، شکر می‌گذاریم. مشکل در این است که انسان با خصیصه حرص در طبیعت ورود پیدا کرده است.
کمال موجودات الزاماً یک معنای ارزشی نیست. مأموریت ابلیس، اغواگری است، یعنی دور کردن افراد از هدایت. او این اغواگری را به نحو عالی انجام می‌دهد. در سوره مبارکه ص آیات 82 و 83 از او نقل می-کند که به حضرت حق عرض کرد: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعينَ إِلاَّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصينَ» یعنی به عزتت قسم که من همه را غوا می‌کنم. منتها زور من به عباد مخلص تو نمی‌رسد ولی اینطور نیست که برای این‌ها برنامه نداشته باشم. من تا جایی که بتوانم آدم و یونس را هم دچار لغزش می‌کنم. ولی نمی-شود. آن‌ها از دست من فرار می‌کنند ولی من کارم را انجام می‌دهم. در نظام خلقت، هر آنچه که خلق شده در کمال خودش ایفاء نقش می‌کند. حتی ابلیس هم نقشش را ایفاء می‌کند. خداوند ابلیس را خلق نکرده است که نماز شب بخواند. خداوند ابلیس را خلق کرده است تا اغوا کند. فلسفه خلقت او در بحث-های فلسفه خلقت آفرینش مطرح می‌شود. خداوند هم او را در کمال خودش تأیید می‌کند. خداوند در همین سوره مبارکه آیات 84 و 85 می‌فرماید: «قَالَ فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعينَ» یعنی جز حق چیزی نمی‌گویم. تو اغوا می‌کنی. من هم کارم را انجام می‌دهم. تمام آن-هایی که تابع تو هستند و خود تو را در جهنم جای خواهم داد. یعنی کمال شیطان را تأیید کرد و به او گفتاین کار را انجام می‌دهی.
کمال انسان چیست که اگر به آن برسد به مرتبه اصلاح رسیده‌ است؟ حالت متوقعه انسان از سه ناحیه مطرح می‌شود:
1. خودت از خودت چه توقعی داری؟
2. جامعه از تو چه توقعی دارد؟
3. خالق از تو چه توقعی دارد؟
ممکن است بگویی من باید دروغ نگویم. این، کمال شخصی تو است. ممکن است جامعه بگوید تو باید یک آدم مفید باشی. این، کمال اجتماعی تو است. ممکن است برخی این دو مرتبه از کمال را داشته باشند ولی کمال غایی را نداشته باشند، یعنی آن چیزی که خالق از تو توقع دارد. نه دروغ گفتن، بد است و نه مفید بودن؛ بلکه لازم است ولی کافی نیست. چون تو کمال فردی و اجتماعی را ایجاد کرده‌ای؛ ولی کمال حقیقی را ایجاد نکرده‌ای. در جهان غرب ممکن است کمال اجتماعی وجود داشته باشد. این همه اختراعات و اکتشافات و حل مشکلات دارند. کمال اجتماعی دارند؛ ولی آنچه را که ندارند کمال حقیقی است. به اهداف کوتاه‌مدت و میان‌بردی که خودشان تنظیم کرده‌اند رسیده‌اند؛ ولی به هدف حقیقی نرسیده‌اند. کمال فردی و کمال اجتماعی، هر چیزی می‌تواند باشد؛ منتها هر چیزی که به حقیقت انسان لطمه نزند.
این آیه را زیاد خوانده‌اید؛ ولی مترصد نبوده‌اید که آن را حل کنید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ». این، کمال حقیقی است. در سوره مبارکه بقره آیه 30 می‌فرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً» یعنی: من می‌خواهم در زمین جانشین قرار بدهم. از من و تو توقع را دارند که به مقام خلیفة اللهی برسیم. اگر کسی به این مقام برسد یعنی به کمالش رسیده است. ولی اگر مثلاً دانشمند خوب شدید فقط یک کمال اجتماعی است. اگر یک انسانی بودید که دروغ نگفتید یعنی کمال فردی دارید. نفی نمی‌کنیم. آن‌ها هم خوب است. لازم است؛ ولی کافی نیست. همین که خداوند گفت می‌خواهم انسان را خلق کنم ملائکه اعتراض کردند و گفتند: اگر کسی را می‌خواهی که تو را بپرستد ما هستیم. ما تو را تسبیح می‌کنیم. خداوند فرمود: من عابد نمی‌خواهم. من عاقل می‌خواهم. به همین دلیل فرمود: «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ» یعنی شما نمی‌فهمید. خداوند، تسبیح‌گو نمی‌خواهد. ما هفت میلیارد انسان از صبح تا شب هم که تسبیح بگوییم به اندازه پرنده‌ها نمی‌شود. آن‌ها هم تسبیح می‌گویند. چرا ما این قدر به تسبیحات خودمان ارزش می‌گذاریم؟
پس اگر کسی به کمال انسانی برسد می‌تواند منشأ اصلاح بشود. بحث من، بحث سیاسی نیست. اصولاً اصلاحات معنا ندارد مگر اینکه به کمال رسیده باشی. به همین خاطر است که فقط یک نفر می-تواند اصلاح کند و آن امام زمان است. تو خودت به اصول پای‌بند باشد تا همه چیز درست شود. همه چیز از تغییر من شروع می‌شود. من باید تغییر پیدا کنم. ما همیشه می‌خواهیم دیگران را تغییر بدهیم. چون فرضمان این است که خودمان خوب هستیم. یک موانعی در کار وجود دارد. آن موانع نمی‌گذارند کسی به این نقطه کمال برسد. آن‌هایی که نمی‌گذارند کسی به این کمال برسد در واقع همان مفسدین هستند. «وَ لا تَتَّبِعْ سَبيلَ الْمُفْسِدينَ». بنابراین باید مراتب فساد و جایگاه فساد از نظر دین معلوم بشود.
گاهی قرآن کریم فساد را در کنار نقض عهد و پیمان‌شکنی و قطع رحم مطرح می‌کند. در سوره مبارکه بقره آیه 27 می‌فرماید: «الَّذينَ يَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ ميثاقِهِ وَ يَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ وَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ» یعنی کسانی که عهد الهی و پیمان الهی را می‌شکنند و ارتباطشان را با آن کسی که خدا توصیه کرده که با آن‌ها ارتباط داشته باشید قطع می‌کنند و در زمین فساد می‌کنند. عهد خدا را می‌شکنند، نه عهد مردم را. پیمان‌شکنی، کار منافق است؛ گاهی پیمان شما با یک انسان است و گاهی پیمان شما با خدا است. پیمان خدا را می‌شکنند بعد از اینکه با او عهد کرده بودند. پیمان الهی چیست؟ یکی تعهد ربوبی است: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى‏» که امروز به خلاف آن عمل می‌کنیم. دومین عهد، عهد الوهی است: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّيْطانَ». هر دو عهد در عالم الست است و قطع ارتباط می‌کنند. قطع رحم هم مطرح شده است که بیشترین قهر و قهرکشی در جامعه اسلامی بین برادرها و جاری‌ها و باجناق‌ها در بین متدینین است. در بسیاری از خانواده‌ها هیچ تدینی وجود ندارد.
گاهی فساد را در کنار نابودی زراعت و نسل قرار می‌دهند. در سوره مبارکه بقره آیات 204 و 205 می‌فرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّهَ عَلى‏ ما في‏ قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ وَ إِذا تَوَلَّى سَعى‏ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فيها وَ يُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الْفَسادَ» یعنی: و برخی از مردم، کسانی هستند که حرف‌های این‌ها در زندگی دنیا بسیار زیبا است. آن‌ها آدم‌های منافقی هستند. خدا را شاهد می‌گیرند که حرف‌هایشان درست است؛ ولی آدم‌های سرسختی هستند. این‌ها منافق هستند. حرف درونی این‌ها با حرف بیرونی این‌ها یکی نیست. اگر این اشخاص حاکم بشوند تلاششان در تمام زمین این است که افساد کنند و زراعت‌ها را از بین ببرند و نسل‌ها را نابود کنند و خداوند فساد را دوست ندارد. پس گاهی از بین بردن جنگل و دریا و حریم دریا و رودخانه افساد در جامعه است.
گاهی فساد از آن چنان معنایی برخوردار است که در کنار جنگ با خدا و پیامبر مطرح می‌شود. در سوره مبارکه مائده آیه 30می‌فرماید: «إِنَّما جَزاءُ الَّذينَ يُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَساداً أَنْ يُقَتَّلُوا أَوْ يُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَيْديهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ» یعنی: این است و جز این نیست که جزای کسانی که با خدا و پیامبر می‌جنگند و در زمین فساد می‌کنند این است که کشته شوند یا به دار آویخته شوند یا دست و پایشان را به خلاف قطع کنید. یعنی مثلاً دست راست و پای چپ را قطع کنید تا تعادل نداشته باشد. چون تعادل جامعه را به هم زده است. یا اینکه تبعیدشان کنید.
گاهی فرعون را به عنوان مفسد معرفی می‌کند. در سوره مبارکه یونس آیات 90 و 91 می‌فرماید: «وَ جاوَزْنا بِبَني‏ إِسْرائيلَ الْبَحْرَ فَأَتْبَعَهُمْ فِرْعَوْنُ وَ جُنُودُهُ بَغْياً وَ عَدْواً حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمينَ آلْآنَ وَ قَدْ عَصَيْتَ قَبْلُ وَ كُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدينَ» یعنی: ما بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم. فرعون و لشگریانش آمدند و دیدند راه باز است. فکر کردند برای همه باز است. لشگریانش از روی ستم و تجاوز وارد شدند. ولی وقتی وارد شدند ما دریا را بستیم تا غرق شوند. فرعون گفت: من ایمان آوردیم به همان خدایی که بنی اسرائیل به آن ایمان آورد و من از تسلیم‌شدگان هستم. خداوند در جواب فرمود: الان ایمان آوردی در حالی که پیش از آن عصیان‌گر و از اهل فساد بودی؟ در قرآن بگردید و ببینید فرعون چه کرده است. هر کاری که او کرده است نابه‌سامانی است. همان را انجام ندهید.
نفر بعدی‌ای که به عنوان مفسد معرفی کم‌فروش‌ها هستند. در سوره مبارکه هود آیات 84 و 85 می-فرماید یک پیامبر را برای یک جامعه‌ای فرستاد که گناه عمده‌اش، یکی از گناهان جامعه ما بوده است: «وَ إِلى‏ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحيطٍ وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْميزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدينَ» یعنی: و ما برادرشان شعیب را به شهر مدین فرستادیم. به آن‌ها گفت: خدا را بپرستید. غیر از الله، کس دیگری نیست. هم ترازوهایتان را درست کنید و هم پیمانه‌هایتان را. من می‌بینیم که شما از این نابه‌سامانی که در مسأله کم‌فروشی به راه انداخته‌اید بسیار ثروتمند شده-اید. باید برای شما بترسم از عذابی که در روز قیامت شما را احاطه می‌کند. از روی عدل به ترازو و پیمانه وفا کنید. کالاهای مردم را کوچک نشمارید و در زمین افساد نکنید. یکی از چیزهایی که افساد در زمین می‌کند کم‌فروشی است. «إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ» یعنی ثروت از راه نامشروع و کم‌فروشی. آن‌ها اهل زنا نبودند. آن‌ها اهل هیچ گناه دیگری نبودند که اگر بودند خداوند مطرح می‌کرد.
گاهی سرقت را فساد معرفی می‌کند. در سوره مبارکه یوسف آیات 70 تا 73 می‌فرماید: «فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ جَعَلَ السِّقايَةَ في‏ رَحْلِ أَخيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعيرُ إِنَّكُمْ لَسارِقُونَ قالُوا وَ أَقْبَلُوا عَلَيْهِمْ ما ذا تَفْقِدُونَ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِكِ وَ لِمَنْ جاءَ بِهِ حِمْلُ بَعيرٍ وَ أَنَا بِهِ زَعيمٌ الُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِي الْأَرْضِ وَ ما كُنَّا سارِقينَ» یعنی: وقتی بار برادران یوسف را آماده کردند، ظرف آب جناب یوسف را در بار یکی از شترها قرار دادند. ندادهنده‌ای صدا زد: ای کاروان! شما دزد هستید. این‌ها به آن شخص گفتند: چه چیزی را گم کرده‌اید؟ همه کلمات درست آمده است. نگفتند شما دزد هستید. گفتند ما گم کرده‌ایم. گفتند: ما ظرف آب جناب یوسف را گم کرده‌ایم. هر کسی خودش بیاورد یک بار شتر به او می‌دهیم و من خودم ضمانت می‌کنم. برادران یوسف گفتند: به خدا سوگند دانستید که ما نیامدیم چیزی بدزدیم. ما اصلاً اهل فساد نیستیم. یعنی دزدی در جامعه، نابه‌سامانی است. یک نفر دین را می‌دزدد و یک نفر دنیا و یک نفر عقل می‌دزدد. تو فقط آن کسی دزد می‌دانی که مال را می‌دزدد. برای آن کسی که دین را می-دزدد اصلاً کاری نمی‌کنی و گارد تو کاملاً باز است.
گاهی اوقات شریک قرار دادن برای خداوند، افساد در زمین است. در سوره مبارکه انبیاء آیات 21 و 22 می‌فرماید: «أَمِ اتَّخَذُوا آلِهَةً مِنَ الْأَرْضِ هُمْ يُنْشِرُونَ لَوْ كانَ فيهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» یعنی: فکر می-کنید در روی زمین، خدایانی هستند که می‌توانند شما را به عالم قیامت برسانند و محشورتان کنند؟ اگر در زمین و آسمان، جز الله، آلهه دیگری بود که فاسد می‌شدند و در نظام خلقت نابه‌سامانی ایجاد می‌شد.
گاهی اوقات غوطه‌ور شدن در دنیا را فساد معرفی کرده‌اند. در سوره مبارکه قصص آیات 76 و 77 می‌فرماید: «إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى ‏ عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدينَ» یعنی: قارون ثروتی را به هم زده بود که از ناحیه خدا بود. خداوند می‌فرماید ما به او داده بودیم. به او یک صندوق‌هایی از ثروت را داده بودیم که برای جابه‌جایی آن‌ها آدم‌هایی لازم بود اولاً قوی‌ترین مردان آن روزگار بودند. ثانیاً عصبه بودند، یعنی گروه‌های چهل نفری. هر یک از صندوق‌های قارون را چهل نفر انسان قوی باید جابه‌جا می‌کردند. یک صندوق هم نبوده است. کلمه جمع آمده است و حد اقل جمع، سه نفر است. برخی از مفسرین، کلمه مفاتح را به کلید تفسیر کرده‌اند که مناسب این معنا نیست که کلید‌های او را چهل نفر بخواهند جا به جا کنند. این معنا، صحیح‌ترین معنا است. قارون به قدری وضعش خوب بود که قومش به او می‌گفتند این قدر فخر نفروش. ماشین گران‌قیمت داری تفاخر نکن. خانه گران‌قیمت داری این قدر تفاخر نکن. خوشحال نشو که خداوند از انسان‌های خوشحال خوشش نمی‌آید. به این چیزی که به تو داده‌اند آخرتت را درست کن. بهره‌ات از دنیا را هم فراموش نکن. اگر می‌خواهی حظ و بهره‌ات از دنیا و آخرت را حفظ کنی با مردم به خوبی رفتار کن همانطور که خداوند با تو خوب رفتار کرده است. پیروی از فساد نکن که خداوند مفسدین را دوست ندارد.
گاهی اوقات فساد را برتری‌جویی در جامعه معرفی کرده‌اند. در سوره مبارکه قصص آیه 83 می‌فرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً» یعنی: آخرت برای کسانی است که به دنبال برتری‌جویی و افساد در زمین نیستند.
پس دایره فساد و مفسدین از نظر قرآن کریم بسیار وسیع است؛ ولی نقطه مشترک این موارد نه‌گانه-ای که عرض کردم یک چیز است و آن، ایجاد نابه‌سامانی است. بنابراین برای اینکه افساد در جامعه را بشناسید باید ببینید هر امری که ایجاد نابه‌سامانی می‌کند افساد است. هر حقیقتی که به کمال خودش نرسیده باشد ایجاد نابه‌سامانی می‌کند. بنابراین شما باید به دنبال این باشید که کمال انسان در چیست و چگونه می‌توان به این کمال رسید. لذا حضرت زین العابدین علیه السلام به حضرت حق عرض می‌کند: «وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي». یعنی من را از آنچه کمالم نیست خارج کن و کمکم کن تا به کمال برسم تا آن اصلاحی که مد نظر تو است محقق شود. حضرت کمال اجتماعی را نمی‌خواهد. کمال حقیقی را می‌خواهد.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده