فهرست مطالب سایت

مکارم اخلاق ، جلسه ٤7

موضوع : مکارم اخلاق
تاریخ انتشار : 23 اسفند 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : حسینیه مرحوم آیت الله علوی تهرانی



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست


در توضیح این فراز از دعای شریف مکارم الأخلاق بودیم «وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِكَ مَا فَسَدَ مِنِّي». در شرح «مَا فَسَدَ مِنِّي» عرض کردیم که یکی از معانی این عبارت، آن چیزی است که عمل را باطل می‌کند. عموماً دو عامل هست که عمل را باطل می‌کند و یکی از آن دو، مسأله عجب است. عجب، خطرناک‌تر از هر گناهی است در عین حال که گناه نیست؛ چون عجب می‌تواند عبادت باشد.
از نظر عالمان علم اخلاق راه مبارزه با عجب، انکسار نفس است یعنی شکستن خویشتن. حضرت حق می‌فرماید: «أَنَا عِندَ قُلُوبٍ مُنکَسِرَةٍ» یعنی: من در قلب آدم‌هایی هستم که خودشان را پایین می‌برند. این به خلاف آن است که متصوفه و دراویش می‌گویند انسان خودش را در مقابل دیگران پایین بیاورد. این کار خلاف شرع و تعالیم دینی است. در مقابل دیگران باید تواضع داشت و تواضع با ذلت فرق می‌کند.
معصوم می‌فرماید: «أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى أَنْ يَا مُوسَى أَ تَدْرِي لِمَ اصْطَفَيْتُكَ بِكَلَامِي دُونَ خَلْقِي؟ قَالَ: يَا رَبِّ وَ لِمَ ذَاكَ؟ قَالَ: فَأَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَيْهِ أَنْ يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً أَذَلَّ لِي نَفْساً مِنْكَ إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّكَ عَلَى التُّرَابِ» یعنی: خداوند به حضرت موسی وحی کرد: ای موسی! می‌دانی چه شد که تو را انتخاب کردم تا هم‌کلام من بشوی و دیگران را انتخاب نکردم؟ عرض کرد: خدایا! چرا این کار را کردی؟ خداوند فرمود: من قلوب بندگان و ظاهر و باطن همه آن‌ها را نگاه کردم و همه را آزمودم و دیدم هیچکدامشان به اندازه تو خودشان را در مقابل من کوچک نکرده‌اند. تو وقتی نماز می‌خوانی گونه‌هایت را روی خاک می‌گذاری و مناجات می‌کنی.
خدا و پیامبر از منیّت بدشان می‌آید. شخصی درِ خانه پیامبر را زد. رسول الله پرسیدند کیست؟ گفت: «أَنَا» یعنی من هستم. پیغمبر با حالت اعتراض تکرار کردند: «أَنَا أَنَا أَنَا». به این میزان هم نمی‌گذارند نفس انسان شکل بگیرد. اگر سالک باشی می‌گویی عبد الله هستم. امروزه همه رزومه می‌دهند که من چه کرده‌ام و کجا درس خوانده‌ام. دو عالم را دیده‌ام که در رزومه‌شان نوشته‌اند «جز تقصیر، چیز دیگری ندارم». در مقابل خداوند، عاشق عبادت است. نباید ادا در آورد. باید خودمان باشیم. ولی اگر هم می-خواهیم ادا در بیاوریم ادای موسی را در بیاوریم. بعد از نماز گونه‌ها را روی زمین بگذار و قدری با خدا صحبت کن. خودت را در مقابل خدا بشکن.
بلندمرتبگی انسان یا پایین بودن مرتبه انسان، یک امر حقیقی و واقعی است، نه توهم و پندار. به اینکه من خودم را بالا بگیرم یا دیگران من را بالا ببینند نیست. من باید واقعاً بالا باشم. باید ملاک داشته باشد و به یک امر حقیقی من را بالا می‌برند، نه به یک امر اعتباری. بلند بودن مرتبه انسان فقط و فقط به واسطه خدا است، نه به فکر و به واسطه اعتباراتی که دارم.
پیامبر فرموده‌اند: «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ لَهُ مَلَكَانِ وَ عَلَيْهِ حَكَمَةٌ يُمْسِكَانِهِ بِهَا فَإِنْ هُوَ رَفَعَ نَفْسَهُ جَبَذَاهَا ثُمَّ قَالا اللَّهُمَّ ضَعْهُ فَإِنْ وَضَعَ نَفْسَهُ قَالا اللَّهُمَّ ارْفَعْهُ» یعنی: هیچ انسانی نیست مگر اینکه دو ملک به همراه او هستند و به آن آدم لجامی زده‌اند. این دو ملک غیر از رقیب و عتید هستند. سر این لجام به دست آن دو ملک است. هر چه این شخص بخواهد خودش را بالا ببرد و بگوید پسر فلانی هستم و پول و ثروت دارم و ... آن دو او را نگه می‌دارند و از خدا می‌خواهند او را پست کند. هر وقت آن شخص خودش را شکست و پایین آورد، آن لجام را رها می‌کنند و از خدا می‌خواهند او را بالا ببرد. پس اگر من خودم را خوار کردم در مقابل خداوند، دو ملک در حق من دعا می‌کنند. دعای ملک قطعاً مستجاب است و خدا من را بالا می-برد.
سه نوع از انواع دلایل عجب را تا الان گفته‌ام و نوع چهارمی هم دارد:
1. گاهی اوقات عجب به کمالاتِ بیرون بیرون از ذات انسان است. یعنی اکتسابی است و انسان باید آن را به دست بیاورد مانند ثروت و دانش و موقعیت اجتماعی.
2. گاهی به کمالات درونی و غیر اکتسابی است. یعنی به ذات شخص است و خودش برای به دست آوردن آن تلاشی نکرده است مانند زیبایی و حسب و نسب.
3. گاهی به حسب عمل عبادی است. عمل عبادی مانند نماز شب را به جا آورده است و می‌گوید چه کسی مانند من است؟
4. بدترین نوع عجب این است که شخصی کار زشت انجام داده باشد؛ ولی تصورش این باشد که کار خوبی بوده و به این دلیل خودش را از دیگران برتر می‌بیند.
در سوره مبارکه فاطر آیه 8 به نوع چهارم عجب اشاره می‌کند: «أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً» یعنی: آیا کسانی که عمل بدشان در مقابل چشمانشان زینت داده شده و فکر می‌کنند که عمل خوبی است با دیگران که چنین تصوری ندارند و واقع‌بین هستند، مساوی هستند؟
در سوره مبارکه کهف آیات 103 و 104 می‌فرماید: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً» ای پیامبر ما! به این مردم بگو: آیا می‌خواهید شما را با کسی آشنا کنم که زیان‌کارترین آدم در عمل است؟ کسانی که در زندگی دنیا تلاش وافر دارند و تصور می‌کنند که کار خوب انجام می‌دهند. این گروه کسانی هستند که از خدا بریده‌اند. حقوق خدا را رعایت نمی‌کنند و در عین حال احساسشان این است که آدم‌های خوبی هستند. می‌گویند ما نماز نمی-خوانیم ولی دروغ هم نمی‌گوییم. به دروغ نگفتن می‌بالند در عین حالی که حق خدا را ادا نمی‌کنند. تحت عنوان آزادی و با ملاحظه نفی رعایت حقوق خدا، حقوق بشر را رعایت می‌کنند. محوریت انسان را به جای الله جایگزین کرده‌اند. کسانی هستند که برای آن‌ها، ارزش توجیهات علمی در پدیده‌ها از تعبد به وحی بیشتر است. این‌ها آدم‌هایی هستند که به خوشان مشغولند و «خَسِرَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةَ» هستند.
عرض کردم که در «مَا فَسَدَ مِنِّي» دو معنا بیان شده است:
معنای اول: آنچه که باعث می‌شود عمل من فاسد و بی اثر و تباه شود. عوامل متعددی را برای فساد عمل بیان می‌کنند. دو عامل بسیار مؤثر و برجسته عجب است و ریا.
معنای دوم: برای انسان در همه شؤونش دو حالت وجود دارد؛ بودن در مسیر اطاعت و صلاح یا بودن در میدان فساد و تباهی. اصلی‌ترین شؤون زندگی انسان، سه مورد است:
شأن اول: فکر و عقیده انسان، سازنده جهان‌بینی اوست. غالباً که با انسان‌ها صحبت می‌کنید جهان-بینی روشنی ندارند و همه مشکلاتشان هم برای همین است. چشم‌اندازشان را نمی‌بینند که به کدام طرف می‌روند. یکی از دلایلی که غربی‌ها حد اقل در زندگی دنیایشان موفق هستند و این پیشرفت را دارند به خاطر این است که حسابشان با خودشان معلوم است. دنیای آباد می‌خواهند؛ چون اعتقاد به آخرت ندارند. تعالیم دینی‌شان نیز درست نیست. به همین دلیل است که آدم‌های پیشرفته و با سوادی هستند. به این نتیجه رسیده‌اند که باید دنیای آبادی داشته باشند. لذا هر مؤلفه‌ای که دنیای آن‌ها را آباد کند استخدام می‌کنند. به همین دلیل نوعاً کشورهایی هستند که قانون در آن‌ها شفاف است و ضمانت اجرایی دارد. این نظم نوین را بر اساس قانون ایجاد کرده‌اند. ولی ما مسلمان‌ها معلوم نیست به کجا می-خواهیم برویم. نه در سطح کلان معلوم است و نه در سطح فردی. برنامه نداریم. می‌خواهیم هم دنیا را داشته باشیم و هم آخرت را. این سیاست، سیاست عمر سعد است. او گفت ما حسین ابن علی را می-کشیم و به ری می‌رویم و در آنجا آن قدر انفاق می‌کنیم تا خدا ما را ببخشد. هر وقت جمع دنیا و آخرت برای عمر سعد اتفاق افتاد برای من و تو هم اتفاق می‌افتد. وجود نازنین موسی ابن جعفر می‌فرماید «اینکه کسی فکر کند می‌تواند بین دنیا و آخرت را جمع کند، حیله شیطان است». اگر چنین چیزی ممکن بود علی ابن ابی طالب آن را انجام می‌داد.
شأن دوم: یکی از شؤون اصلی انسان، گرایش‌ها و تمایلات اوست. به ما اجازه داده‌اند علائق طولی داشته باشیم، نه علائق ارضی. یعنی اول خدا را دوست داشته باشیم و بعد ولی خدا را و بعد هر چه را که وابسته به خدا است. لذا علاقه به پدر و مادر و علاقه به همسر و علاقه به فرزند در طول علاقه به خدا است. اگر فرزند انسان کافر شود نباید به او علاقه‌ای باشد. حضرت نوح در مورد فرزندش به خداوند عرض کرد: خدایا! مگر تو نگفتی من اهل تو را نجات می‌دهم؟ خداوند فرمود: او از اهل تو نبود. حضرت نوح قانع شد. یعنی بین خدا و فرزندش، خدا را انتخاب کرد.
شأن سوم: یکی دیگر از شؤون مهم بشر، رفتار بشر و کنش‌ها و واکنش‌های اوست.
اگر این سه شأن با اطاعت خدا و پیامبر امام همسو بود این انسان در مسیر اصلاح قرار دارد و اگر انسانی شؤون زندگی اصلی زندگیش به دور از اطاعت و خدا و پیامبر و امام بود در میدان فساد است. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».
وجود نازنین حق تعالی در قرآن کریم از زبان شعیب پیامبر در سوره مبارکه هود آیه 88 می‌فرماید: «قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَني‏ مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُريدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‏ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُريدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ» یعنی حضرت شعیب به قومش گفت: شما فکر می‌کنید من اگر دلیل روشن یعنی معجزه دارم و از ناحیه خدا به من روزی داده شده است می‌خواهم با شما مخالفت کنم؟ من اگر می‌گویم کم‌فروشی نکنید و حجاب داشته باشید و خدا را بپرستید نمی‌خواهم با شما مخالفت کنم. من جز اصلاح، چیزی را نمی‌خواهم. تبعیت از خدا را می‌خواهم. می‌خواهم جامعه در مسیر خدا باشد.
وجود نازنین حضرت سید الشهداء علیه السلام وقتی واقعه عاشورایی خودشان را آغاز کردند فرمودند: «إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِي أُمَّةِ جَدِّي» یعنی من می‌خواهم شما را از تبعیت معاویه به تبعیت پیامبر برگردانم. من می‌خواهم شما را از تبعیت شیطان به تبعیت خدا برگردانم.
قرآن کریم در سوره مبارکه بقره سه گروه را معرفی می‌کند:
گروه اول: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدىً لِلْمُتَّقينَ 2» یعنی قرآن برای اهل تقوا، هدایت است. «الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ 3» یعنی اهل تقوا، کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و از نظر رفتار، نماز دارند و از نظر مالی انفاق دارند. نماز بدون انفاق را بیان نفرموده است. شاخصه ایمان و تقوا این است که اولاً شما به ملکوت اعتقاد داشته باشید. ثانیاً عبادت‌های بدنی داشته باشید. ثالثاً عبادت‌های مالی داشته باشید. بدون عبادت مالی نمی‌توانید اهل تقوا باشید. «وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ 4» یعنی کسانی که به قرآن و به سایر کتب آسمانی اعتقاد دارند و اهل معاد هستند. سپس می‌فرماید: «أُولئِكَ عَلى‏ هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ 5» این‌ها از ناحیه پروردگارشان هدایت‌یافته و رستگار هستند.
گروه دوم: «إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ 6» یعنی کسانی که از نظر عقیدتی مشکل دارند ایمان نمی‌آورند چه انذارشان کنی و چه انذارشان نکنی. به حسب مفهوم آیه، آن چیزی که ایجاد ایمان می‌کند انذار است، نه بشارت. با بشارت، کسی ایمان نمی‌آورد. بشارت برای وسط راه و کسی است که ایمان آورده و خسته شده است. به او بشارت می‌دهند که خستگی از تنش برود. سپس می‌فرماید: «خَتَمَ اللَّهُ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلى‏ سَمْعِهِمْ وَ عَلى‏ أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ 7» یعنی خداوند بر این‌ها مهرِ «باطل شد» زده است. بر قلب و گوششان مهر زده است. این‌ها رستگار نیستند و عذاب بزرگ دارند.
گروه سوم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنينَ 8» یعنی برخی از مردم هم هستند که اهل ایمان نیستند. منافق هستند. «يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ ما يَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُونَ 9» یعنی این‌ها می‌خواهند با خدا و کسانی که ایمان آورده‌اند خدعه کنند در حالی که فقط به خودشان حیله می‌زنند؛ منتها نمی‌فهمند. «في‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً وَ لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ 10» یعنی این‌ها دچار بیماری هستند و مریضیشان بیشتر می‌شود و برای آن‌ها یک عذاب دردناک وجود دارد به خاطر تکذیبی که داشتند. مد نظر من، این آیه است که می‌فرماید: «وَ إِذا قيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ 11» یعنی به این آدم‌ها گفته می‌شود فساد نکنید. می‌گویند ما در حال اصلاح هستیم. مگر می‌شود بدون ایمان به خدا و پیامبر اصلاح کرد؟ به حسب این آیه از سوره مبارکه بقره میدان اصلاح، اطاعت از خدا و پیامبر و امام علیه السلام است. بدون خدا و پیامبر و تعالیم اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین نمی‌شود اصلاح کرد. اصلاً امکان ندارد.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده