فهرست مطالب سایت

ایام فاطمیه اول - شب سوم 97

موضوع : فاطمیه، باور شیعه
تاریخ انتشار : 01 بهمن 1397


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجد حضرت امیر (ع)


مداح : حاج سید مجید بنی فاطمه



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
اَلحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمینَ وَ الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلی خَیرِ خَلقِه مُحَمَّدٍ وَ عَلی عِترَتِهِ الطّاهِرینَ وَ اللَّعنُ الدائِمُ عَلی اَعدائِهِم اَجمَعینَ مِنَ الآنَ إلی لِقاءِ یَومِ الدّینِ آمینَ یا رَبَّ العالَمینَ
صدیقه طاهره در چه مسیری شهید شد و شهادتش برای چه امر ویژه‌ای بود؟
در بیان مبارک حضرات معصومین، این عبارت هست: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الْحَجِّ وَ الصَّوْمِ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ تُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ». بیان مبارک حضرت امام باقر این است که اسلام، پنج ستون اصلی دارد. بقیه ارکان هم بار دین را به دوش می‌کشد ولی به اهمیت این پنج مورد نیست. آن پنج ستون، نماز است و زکات و حج و روزه و ولایت. سپس حضرت می‌فرماید: در بین این پنج ستون، هیچکدام به اندازه ولایت اهمیت ندارد. یعنی اسلام، یک مناره اصلی دارد که اگر این را بکشید نه نمازی باقی می‌ماند نه روزه‌ای و نه حجی و نه حتی جهادی.
در حدیث دیگری حضرت باقر همین را فرمودند. سپس راوی روایت که زرارة ابن أعین است می‌گوید: من از امام سؤال کردم: «فَأَيُّ ذَلِكَ أَفْضَلُ؟» یعنی: کدام یک از این پنج ستون، برتر است؟ حضرت فرمودند: «الْوَلَايَةُ أَفْضَلُهُنَّ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِي هُوَ الدَّلِيلُ عَلَيْهِنَّ» یعنی: مهم‌ترینِ آن‌ها ولایت است. ولایت، مفتاح آن چهارتای دیگر است. اگر کلید این موارد را بخواهید، این کلید، ولایت است. هیچ دری بدون کلید باز نمی-شود. سپس فرمودند: ولی امر ـ که وجود نازنین امیر المؤمنین باشد ـ هادی ما به سوی عبادات است.
چند روایت در این زمینه که ولایت، کلید است بخوانم.
روایت اول: در منابع اهل سنت از قبیل «لسان المیزان» تألیف عسقلانی، «ینابیع المودة» تألیف قندوزی، «مناقب» تألیف خوارزمی و «ترجمة الإمام علی» اثر ابن عساکر آمده است: رسول خدا به امیر المؤمنین فرمود: «يَا عَلِيُّ! لَوْ أَنَّ عَبْداً عَبَدَ اللهَ مِثْلَ مَا قَامَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ وَ كَانَ لَهُ مِثْلُ أُحُدٍ ذَهَباً فَأَنْفَقَهُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ مُدَّ فِي عُمُرِهِ حَتَّى حَجَّ أَلْفَ عَامٍ عَلَی قَدَمَیهِ ثُمَّ قُتِلَ بَيْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ مَظلُوماً ثُمَّ لَمْ يُوَالِكَ يَا عَلِيُّ لَمْ يَشَمَّ رَائِحَةَ الْجَنَّةِ» یعنی: ‏اگر بنده‌ای خدا را به اندازه عمر رسالت حضرت نوح عبادت کند و به اندازه کوه احد، طلا داشته باشد و آن را در راه خدا انفاق کند و عمرش آن قدر طولانی می‌شد که بتواند هزار سال به خانه خدا برود و در پایان او را بین صفا و مروه در حالی که مظلوم باشد بکشند ولی ولایت تو را نداشته باشد و رهبری تو را نپذیرفته باشد، حتی بوی بهشت را هم استنشاق نمی‌کند و اصلاً داخل بهشت نمی‌شود.
در این روایت چند نکته هست:
1. عمر حضرت نوح، دو هزار و پانصد سال بوده است. رسالت ایشان نهصد و پنجاه سال است. پیامبر می‌فرماید: اگر کسی خدا را نهصد و پنجاه سال بندگی کند. یک آدم عادی را هم نفرموده-اند. می‌توانستند بگویند اگر کسی هزار سال بندگی کند؛ ولی فرمودند: اگر کسی مانند یکی از پیامبران بندگی کند آن هم به مدت نهصد و پنجاه سال.
2. در قیامت بوی بهشت از پانصد سال استشمام می‌شود.
3. این حدیث می‌گوید نماز از آن جهت که نماز است ارزشی ندارد. روزه از این جهت که روزه است ارزشی ندارد. حج از این جهت که حج است ارزشی ندارد مگر اینکه این‌ها در سایه ولایت قرار بگیرند. یعنی ولایت امیر المؤمنین، شرط قبولی همه اعمال است. بنابراین اگر از شما پرسیدند امام، مهم‌تر است یا نماز، مثل خشک‌مقدس‌های خوارج نباشید که می‌گفتند نماز مهم‌تر است. امام مهم‌تر است. اما اینکه در زیارت سید الشهداء و سایر ائمه گفته می‌شود: «أَشهَدُ أَنَّکَ قَد أَقَمتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیتَ الزَّکَاةَ»، به این معنا است که رهبران آسمانی ما اینطور نیستند که اگر به جایی رسیدند نماز و عبادات را کنار بگذارند، نه اینکه نماز و روزه از این‌ها مهم‌تر است.
روایت دوم: جناب ابو حمزه ثمالی نقل می‌کند: امام سجاد از ما سؤال کردند: «أَيُّ الْبِقَاعِ أَفْضَلُ؟» یعنی: کدام منطقه با فضیلت‌تر است؟ من پاسخ دادم: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ» یعنی: خدا و پیامبر و فرزند پیامبر بهتر می‌دانند. پس شما دلالت و راهنمایی بفرمایید. حضرت فرمود: «إِنَّ أَفْضَلَ الْبِقَاعِ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عاماً يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ وَ لَقِيَ اللَّهَ بِغَيْرِ وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ شَيْئاً» یعنی: بین رکن و مقام حضرت ابراهیم، بهترین جا است و اگر کسی به اندازه عمر نبوتی نوح یعنی نهصد و پنجاه سال عمر کند و روزها را روزه گرفته باشد و شب‌ها را تا صبح تهجد داشته باشد ولی مرگش که فرا رسید ولایت و سرپرستی ما را نداشته باشد، هیچ کدام از آن عباداتی که انجام داده است برای او بهره‌ای ندارد.
نماز از آن جهت که نماز است ارزشی ندارد مگر اینکه از کانال اهل بیت باشد. روزه از آن جهت که روزه است ارزشی ندارد مگر اینکه از کانال اهل بیت باشد. صدیقه طاهره شهید شد تا ولایت باقی بماند که همین طور هم شد.
خداوند در سوره مبارکه تؤبه آیه 73 به پیامبرش می‌فرماید: «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ» یعنی: ای پیامبر ما! تو دو دشمن داری؛ یکی کافران و یکی منافقین. کافران، کسانی هستند که نه خدا را قبول دارند و نه پیامبر را و نه معاد را. با این‌ها مبارزه کن. وقتی شما به این آیه می‌رسید باید سؤال کنید که منافق کیست. بیش از صد آیه در قرآن راجع به منافق داریم. خداوند در قرآن راجع به توطئه‌های منافقین زیاد صحبت می‌کند. منافقین کسانی هستند که دین دارند ولی ظاهر و باطنشان یکی نیست. وقتی با هم‌نوعان خودشان هستند اهل ایمان را مسخره می‌کنند؛ ولی وقتی با مؤمنین جمع می‌شوند می‌گویند ما ایمان داریم. خداوند به پیامبر فرمان می‌دهد: «جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصيرُ» یعنی: هم با کافران و منافقان مبارزه کن و بر هر دو سخت بگیر. پایان زندگی کافران و منافقان جهنم است. منافقان نماز می‌خوانند و به جهنم می‌روند و کافران نماز نمی‌خوانند و به جهنم می‌روند. منافقان روزه می‌گیرند و کافران روزه نمی‌گیرند؛ ولی هر دو به جهنم می‌روند.
راه شناخت منافق چیست؟ «قَالَ رَسُولُ اللهِ ذَاتَ يَوْمٍ لِأَصْحَابِهِ: مَعَاشِرَ أَصْحَابِي! إِنَّ اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ يَأْمُرُكُمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الِاقْتِدَاءِ بِهِ فَهُوَ وَلِيُّكُمْ وَ إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي لَا تُخَالِفُوهُ فَتَكْفُرُوا وَ لَا تُفَارِقُوهُ فَتَضِلُّوا. إِنَّ اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ جَعَلَ عَلِيّاً عَلَماً بَيْنَ الْإِيمَانِ وَ النِّفَاقِ فَمَنْ أَحَبَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ‏ أَبْغَضَهُ كَانَ مُنَافِقاً» یعنی: یک روز پیامبر برای یارانشان صحبت کردند و فرمودند: ای گروه یاوران من! خداوند به شما دستور می‌دهد که سرپرستی علی را داشته باشد و به او اقتدا کنید. او رهبر شما است. بعد از من او امام شما است. با علی مخالفت نکنید که کافر می‌شوید. از علی جدا نشوید که گمراه می‌شوید. محور شناخت مؤمن از منافق، علی ابن ابی طالب است و خدا علی را برای این کار منسوب کرده است. کسی که علی را دوست داشته باشد مؤمن است و کسی که علی را دشمن بدارد منافق است.
از رسول گرامی نقل شده است: «مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَحْيَى حَيَاةً تُشْبِهُ حَيَاةَ الْأَنْبِيَاءِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ وَ يَمُوتَ مِيتَةً تُشْبِهُ مِيتَةَ الشُّهَدَاءِ وَ يَسْكُنَ الْجِنَانَ الَّتِي غَرَسَهَا الرَّحْمَانُ فَلْيَتَوَلَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ لْيُوَالِ وَلِيَّهُ وَ لْيَقْتَدِ بِالْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ» یعنی: کسی که دوست دارد زندگیش شبیه زندگی انبیاء باشد و مرگش شهادت باشد و در آن منطقه‌ای از بهشت باشد که خدا آن را درست کرده است، ولایت و سرپرستی علی را داشته باشد و دوستان او را دوست بدارد و به ائمه بعد از او اقتداء بکند.
نکات روایت:
1. آرزوی ما فقط این است که فقط مشکلات مادی زندگی را پشت سر بگذاریم. سقف زندگی ما همین است. پیامبر می‌خواهد ما را ارتقاء بدهد. برای همین می‌فرماید: هر کسی می‌خواهد زندگی او شبیه زندگی انبیاء سلام الله علیهم اجمعین باشد.
2. پیامبر می‌فرماید مردنِ او را شهادت محاسبه ‌می‌کنند. اولین قطره خون شهید که روی زمین می‌ریزد ملائکه شهادت می‌دهند که این شخص اهل بهشت و رستگار است. چون ملک شهادت می‌دهد که این آدمی که خونش روی زمین ریخته است اهل رستگاری است و وارد بهشت می-شود، اسمش را شهید می‌گذارند. شهید یعنی کسی که ملک برای او چنین شهادتی را بدهد.
3. بهشت، منطقه‌ای است که عمل شما، آنجا را ساخته است. باید در دنیا عمل انجام داد و این عمل از صافی خدا رد شود و تبدیل به نعمت بهشتی گردد. بنابراین اینکه عمرتان را کجا مصرف می-کنید اهمیت دارد. باید عمر، ما بإزاء داشته باشد. عمر همانند یخ در حال آب شدن است آن هم در مرداد. سرمایه‌مان را از دست می‌دهیم. جناب اسرافیل که در صور بدمد ما می‌آییم برخی به بهشت می‌روند. بهشت، مراتبی دارد. وسعت بهشت هر کسی به اندازه عمل او است. اما یک مراتبی هم دارد که به عمل انسان‌ها ربطی ندارد. خود خدا آنجا را درست کرده که نام آن، دار الکرامة است.
از رسول گرامی نقل شده است: «مَن أَحَبَّ أَن يَحيَى حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدخُلَ الجَنَّةَ الَّتِي وَعَدَنِي رَبِّي وَ هِيَ جَنَّةُ الخُلدِ فَليَتَوَلِّ عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتَهُ الطَّاهِرِینَ الأَئِمَّةَ الهُدَی» یعنی: هر کسی دوست دارد زندگیش مانند من باشد و مرگش مثل مرگ من باشد و وارد آن منطقه‌ای از بهشت بشود که خدا آن را به من وعده داده است، پس ولایت علی و بقیه رهبران آسمانیِ پس از علی را داشته باشد.
فاطمه زهرا شهید ولایت شد. شهید شد تا ولایت باقی بماند. ما حق نداریم به خون فاطمه زهرا خیانت بکنیم. ما نمی‌توانیم از علی دست برداریم. این را باید از خدا بخواهیم. پیام فاطمه زهرا این است که فرمود: «إِنَّ السَّعیدَ حَقَّ السَّعیدِ وَ کُلَّ السَّعیدِ مَن أَحَبَّ عَلِیّاً فِی حَیَاتِه وَ بَعدَ مَوتِه» یعنی: به درستی که خوشبختی به تمام معنا و با تمام اجزاء آن به کسی مربوط است که علی را در دوران حیاتش و بعد از حیاتش دوست داشت باشد.
در رابطه با عرض ارادت و محبت به ساحت حضرات معصومین، مردم چند گروه هستند:
1. یک عده بغض اهل بیت را دارند.
2. یک عده توهم محبت را دارند.
3. یک عده لاف محبت می‌زنند.
4. یک عده محب هستند.
وقتی سید الشهداء از مدینه خارج شد و به مکه رسید، مردم کوفه به امام نامه نوشتند که حال که شما بیعت نکرده‌اید و به مکه رفته‌اید، به کوفه بیایید که ما در خدمت شما هستیم و تحت سرپرستی شما تومار بنی امیه را در هم می‌پیچیم. در تاریخ نوشته‌اند شصت هزار نامه رفت. پای بعضی از نامه‌ها صد و بیست هزار امضاء بوده است. لحن برخی نامه‌ها تند بوده است. به امام گفته بودند: اگر نیایی در قیامت، مسؤول هستی. همه آن‌هایی که امام را به کوفه دعوت کردند، شیعیان امام بودند. یک نفر از مردم شام به امام نامه ننوشت. چون شامی‌ها اصلاً امام را نمی‌شناختند. شامی‌ها از وضع حکومت بنی امیه راضی بودند. وقتی کاروان امام حسین به شام رسید مردم شام به اسراء گفتند خارجی. در کوفه کسی جرأت نمی‌کرد بگوید خارجی. چون همه کوفه می‌دانستند که این‌ها خارجی نیستند. مردم کوفه بودند که نامه نوشتند؛ ولی عوض شدند. عوضی شدند. پیمان شکستند و در این پیمان‌شکنی، دشمنی و بغض را به نهایت رساندند.
وقتی امام وارد کربلا شدند در یکی از خطبه‌هایشان فرمودند: آیا می‌دانید چرا وضعیت من به اینجا رسید؟ اوضاع عوض شده است. مردم، برده دنیا هستند. آن‌هایی که برده دنیا باشند لاف محبت امامت را می‌زنند. لازم است من و شما بدانیم که برده دنیا هستیم یا نیستیم. باید خصائص بردگان دنیا را بررسی کنیم. اگر همین جمعه امام زمان علیه السلام بیاید شاید ما که سال‌ها منتظر ایشان بودیم نتوانیم پای امام بایستیم. کسی که برده دنیا باشد پای امام معصوم نمی‌ایستد در حالی که امام معصوم را دوست دارد. وقتی بحث سیلی باشد کسانی که لاف محبت می‌زنند
یک عده نیز توهم محبت دارند. به همین دلیل پیامبر فرموده است کسی که خاندان من را دوست دارد ده نشانه دارد. باید تکلیف ما برای خودمان معلوم باشد. اگر عیبد الدنیا هستیم و امام زمان بیاید، پای او نمی‌ایستیم. اگر توهم محبت داریم این توهم یک جایی سر باز می‌کند. پیامبر برای اینکه متوهم از محبت را از مصادیق حقیقی محب جدا کند فرموده است محبین اهل بیت من ده خصیصه دارند. باید این ده مورد را یاد گرفت.

 





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده