فهرست مطالب سایت

ظهرهای ماه مبارک رمضان 96 - جلسه 09

موضوع : در مسیر حَسنات
تاریخ انتشار : 25 شهریور 1399


سخنران : حجت الاسلام و المسلمین علوی تهرانی
مکان : مسجدحضرت امیر(ع)



فایل تصویری برای این مطلب موجود نیست

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
یکی از راه‌هایی که می‌توان راجع به حسن خلق و مصادیق آن صحبت کرد که یک روش منطقی هم هست عمل کردن بر طبق بیان دانشمندان منطق است که می‌گویند: " تُعرَفُ الأَشیَاءُ بِأَضدَادِهَا؛ هر چیزی با ضد آن شناخته می شود" یکی از‌ راه‌های شناخت، این است که به ضد آن شیء، شناخت پیدا کنید. ما می‌خواهیم بحث حسن خلق را مطرح کنیم . از طریق ضد آن آغاز می‌کنیم. ضد حسن خلق، سوء خلق است. چرا از سوء خلق شروع می‌کنیم؟ چون آسان‌تر است. در جامعه با آن بیشتر سر و کار داریم. سوء خلق را در جامعه دیده-اید و بهتر می‌توانید به آن پی ببرید. مانند حکمت جناب لقمان که بعدا نیز آن شاعر عالیمقام این سخن را به نثر در آورد و سرود: ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان. از جناب لقمان سؤال کردند: ما چگونه به آداب، آراسته بشویم؟ گفت: از ملاحظه‌ بی‌ادبان. آن‌ها را نگاه کنید و قباحت کارشان را درک کنید و شما آن کار را انجام ندهید. بنابراین هم علم منطق می‌گوید که یک راه شناخت، رجوع به ضد است و هم حکمت حکم می‌کند که: ادب از که آموختی؟ از بی‌ادبان. برای شناخت مصادیق حسن خلق، یکی از بهتر‌ین‌ راه‌ها، سوء خلق است. عمومی‌تر هم هست.
آنچه که مسلم است این است که ما را خلق کرده‌اند تا به سعادت برسیم و سعادتمند زندگی کنیم. بعد هم که کسی از دنیا می‌رود در مراسم ختم او گفته می‌شود: " عَاشَ سَعیداً وَ مَاتَ سَعیداً؛ خوب زندگی کرد و خوب هم از دار دنیا رفت". یا معنای سعادت را نمی‌دانند یا اینکه ملاحظاتی در کار است. حرف بزرگی است در مورد کسی اینطور گفته شود. وقتی پیامبر به امیرالمؤمنین خبر داد: در شب نوزدهم ضربت می‌خوری. ضربت یعنی شهادت. نفرمود: عَاشَ سَعیداً وَ مَاتَ سَعیداً بلکه اولین سؤالی که کردند این بود: آیا دین من در آن هنگام سالم است؟ آیا تا به حال ما با خودمان مواجه شده‌ایم که به خودمان بگوییم دین من سلامت است؟ این چه نوع پیروی از علی ابن ابی طالب است؟
ما را خلق کرده‌اند که به سعادت برسیم و این سعادت یک علامت دارد. حضرت رسول (ص) فرمودند:" قَالَ رَسُولُ اللهِ: مِنْ سَعَادَةِ الْمَرْءِ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ مِنْ شَقَاوَتِهِ سُوءُ الْخُلُقِ؛ از سعادت و نیکبختی مرد، آن است که دارای حسن خلق باشد و از نگون‌بختی و بدبختی مرد، آن است که دچار سوء خلق باشد." بنابراین لازم است که سوء خلق را بشناسیم تا خدای ناکرده در وادی شقاوت نباشیم و یا خدای ناکرده به مرتبه اشقی الأشقیاء نرسیم. پس باید سوء خلق را بشناسیم.
تفاوت خَلق و خُلق
از نظر دانشمندان اخلاق، ما یک «خَلق» داریم و یک «خُلق» داریم. به ما نگفته‌اند سوء خَلق یا حسن خَلق؛ بلکه گفته‌اند سوء خُلق و حسن خُلق. تفاوت خَلق و خُلق در چیست؟
خَلق: ویژگی‌ها و صفات ظاهری انسان است مثل خوشگلی و زشتی، بلندی و کوتاهی، چاقی و لاغری. این‌ها خَلقیات آدم است.
خُلق: صفات و ویژگی‌های باطنی است و آن چیزهایی که به باطن و نفس انسان برمی‌گردد نه به جسم و جسد انسان؛ مثل بخل، کَرَم، شجاعت، جبن و ...
آن چیزی که به نفس انسان برمی‌گردد خُلقیات انسان است و آن چیزی که به ظاهر انسان برمی‌گردد خَلقیات انسان است. اگر چه که آراستگی خَلقیات، نعمتی از نعمت‌های حضرت حق است ولی در مقابل آن چه که به نام خُلقیات معروف است ارزشی ندارد.
لقمان حکیم، یک شخصیت‌ ارزنده‌ای است. او پیامبر نیست ولی کلام او آن قدر اعتبار دارد که در قرآن کریم در کنار کلام خدا قرار می‌گیرد. حرف‌های او آنقدر بلند است که در کنار کلام خدا قرار گرفته است. او از نظر ظاهر بسیار زشت بوده است ولی شخصیتی بوده است. لقمان برده بوده است. یعنی باید در خانه مولایش کار می‌کرده است. ولی آن قدر شخصیت برجسته‌ای بوده است که مولای او به او خدمت می‌کرده است. صاحب او که بابت او پول پرداخته کرده بود به او خدمت می‌کرده است. یک روز دو نفری نشسته بودند. مولا برای برده خودش که جناب لقمان باشد خربزه بریده بود. خودش به دست لقمان می‌داد و لقمان هم می‌خورد. آخرین برش را خود مولای لقمان خورد. تا به دهانش گذاشت دید عجب خربزه تلخی است. به لقمان گفت: ذائقه‌ات را از دست داده‌ای؟ گفت: نه. پرسید: این‌هایی که تو خوردی تلخ نبود؟ گفت: چرا. پرسید: پس چرا اعتراض نکردی؟ گفت: یک عمر به من لقمه‌های شیرین داده‌ای. به خاطر یک لقمه تلخ اعتراض کنم؟
ما هم با خدا همین طور هستیم؟ یک عمر به ما لقمه‌های شیرین داده است ولی در یک سنی، یک مریضی هم به ما داده است. کدام یک را پخش کرده‌ایم؟ آن هفتاد سال سلامتی را و یا آن مریضی را؟ بلد نیستیم. چون بلد نیستیم حکیم هم نمی‌شویم. آراستگی درون است که مهم است. خُلقیات مهم است.
در قرآن کریم در سوره مبارکه بقره آیه 82 می‌فرماید: کسانی که به بهشت می‌روند این‌ها هستند: (" وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ و آنها که ایمان آورده، و کارهای شایسته انجام داده‌اند، آنان اهل بهشتند؛ و همیشه در آن خواهند ماند.") کسانی که ایمان بیاورند. به چه چیزی ایمان داشته باشند؟ در چه فرآیندی ایمان آن‌ها درست شده باشد؟ این‌ها جای بحث دارد. صرف ایمان کفایت می‌کند؟ خیر. باید عمل صالح هم انجام داده باشند. عمل به تنهایی کافی نیست. عمل باید صالح باشد. عمل صالح سه ویژگی دارد. عمل صالح کافی است؟ خیر، باید اعمال صالحه داشته باشند. مؤمن باشد، عمل صالح داشته باشد، آن وقت است که اهل بهشت است. در بهشت، جاودانه هم می‌شوند.
به بهشت که می‌رود چه کاری می‌کند؟ چه حرفی به او می‌زنند؟ در سوره مبارکه برائت آیه 72 می‌فرماید: (" وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في‏ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ؛ خداوند به مردان و زنان باایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و مسکن‌های پاکیزه‌ای در بهشتهای جاودان (نصیب آنها ساخته)؛ و (خشنودی و) رضای خدا، (از همه اینها) برتر است؛ و پیروزی بزرگ، همین است!") خداوند به مردان و زنان اهل ایمان وعده داده است باغ‌هایی را که از زیر درختان آن، نهرها جاری است. نه یک نهر جاری باشد. در بهشت چندین نهر است که جاری است. در آنجا خلود دارند. هرگز بیرون نمی‌آیند. در آنجا یک خانه‌های عالی در یک منطقه عالی از بهشت به نام جنة العدن دارند. از همه مهم‌تر این است که خدا از آن‌ها خشنود است. این است که رستگاری بزرگ است. اینکه خدا از آدم خشنود باشد رستگاری بزرگ است. پس آن‌هایی که به بهشت می‌روند اهل ایمان هستند. عمل صالح هم باید داشته باشند. به آن‌ها وعده باغ داده‌اند که آن هم چند تا است. دیگر اینکه مساکن خوب در جنة العدن به آن‌ها می‌دهند. در آن منطقه خلود دارند. خدا هم از آن‌ها خشنود است.
همه نمی‌توانند ادعا کنند که اهل ایمان هستند. نماز می‌خوانیم، روزه می‌گیریم ولی نمی‌توانیم ادعا کنیم که اهل ایمان هستیم. به حسب آنچه که در سوره مبارکه حجرات آیات 14 و 15 آمده است نمی‌توانیم ادعا کنیم: (" قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لكِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا يَدْخُلِ الْإيمانُ في‏ قُلُوبِكُمْ وَ إِنْ تُطيعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَلِتْكُمْ مِنْ أَعْمالِكُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ؛ عربهای بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو: «شما ایمان نیاورده‌اید، ولی بگویید اسلام آورده‌ایم، امّا هنوز ایمان وارد قلب شما نشده است! و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی‌کند، خداوند، آمرزنده مهربان است مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده‌اند، سپس هرگز شکّ و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده‌اند؛ آنها راستگویانند") ایمان در محدوده قلب است. کاری هم نمی‌شود کرد. هنوز وارد نشده است.
پس کسانی به بهشت می‌روند که ایمان داشته باشند و وعده‌های دیگر هم در حقشان محقق می‌شود. دیگران هم نمی‌توانند ادعای آن را داشته باشند. بنابراین ایمان علامت دارد. همه این مقدمات را مطرح کردیم تا این حدیث را مطرح کنیم. قرآن در مورد پیامبر در سوره نجم آیه 3 می فرماید: (" وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏؛ از روی هوا نفس سخن نمی گوید") خدا نمره بیست به او داده است. این پیامبر فرموده است: " لَا يَجْتَمِعَانِ فِي مُؤْمِنٍ الْبُخْلُ وَ سُوءُ الْخُلُقِ؛ مؤمن دو خصیصه دارد؛ یکی اینکه بخیل نیست یعنی کریم هست. دوم اینکه سوء خلق ندارد یعنی اینکه حسن خلق دارد") پس باید سوء خلق را بشناسیم تا خودمان را محک بزنیم و ببینیم مؤمن هستیم یا نه و به بهشت می‌رویم یا نه. نیازی نیست تا قیامت بیاید و متوجه شویم. همین جا قیامت است اگر اهل آن باشیم.
مؤمن سوء خلق ندارد. یعنی مؤمن، فحاش نیست. مؤمن تحقیر نمی‌کند. مؤمن، سوء ظن ندارد. مؤمن در تعاملات اجتماعیش دارای حسن معاشرت است. تعداد کمی از مردم هستند که در تعاملات اجتماعی دارای حسن معاشرت باشند. این حسن معاشرت باید به ملکه رفتاری تبدیل شده باشد. یعنی بدون اینکه راجع به چیزی فکر کنیم آن عمل را انجام بدهیم. به مغازه نجاری می‌روید. نجار در حالیکه با شما صحبت می‌کند میخ هم می‌زند. حتی یک میخ را هم اشتباه نمی‌زند. ولی وقتی ما چکش را به دست می‌گیریم میخ را هم نگاه می‌کنیم و باز هم درست نمی‌زنیم. زمانی خُلقیات، اخلاق هستند که بدون ملاحظه انجام بشوند. یعنی محاسبه نداشته باشد. در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت (ع) می‌خوانیم: "عَادَتُکُم الإِحسَانُ؛ طبیعت شما بزرگواران، احسان کردن است."
یک شخصی محضر حضرت امیر علیه السلام رفت و عرض کرد: گرفتار هستم. به من کمک کنید. حضرت به حسابدار مالیشان فرمودند: هزار سکه به او بده. گفت: هزار سکه دینار به او بدهم یا هزار سکه درهم؟ می-دانید که دینار، طلا است و درهم، نقره. حضرت فرمودند: هر چیزی که به کار او می‌آید به او بده. ببین کدام یک به درد او می‌خورد. برای من که فقط فلز هستند. ما هم اینطور هستیم؟ کسی می‌آید و می‌گوید کمک کن. نگاه می‌کنیم و می‌گوییم: او معتاد است.
در سوره مبارکه هود آیه 56 می‌فرماید: (" ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ؛ هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطه‌ای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است!") هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه ناصیه و افسار او به دست خداوند است. افسار ما به دست خداوند است. این شعر را می‌خوانیم:
رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست
هر جا که او می‌کشد به او ناسزا می‌دهیم. می‌گوییم عجب خدایی است. ناصیه به دست خدا است. ولی یک عده هستند که ناصیه آن‌ها به دست خدا نیست. خدا رها کرده است. به آن‌ها گفته است برو. رهایشان کرده است. حضرت رسول (ص) فرموده است: " سُوءُ الْخُلُقِ زِمَامٌ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ فِي أَنْفِ صَاحِبِهِ وَ الزِّمَامُ بِيَدِ الشَّيْطَانِ وَ الشَّيْطَانُ يَجُرُّهُ إِلَى الشَّرِّ وَ الشَّرُّ يَجُرُّهُ إِلَى النَّارِ؛ بد خلقی، ریسمانی از جهنم است که به بینی صاحب آن‌ نصب شده است. سر این ریسمان به دست شیطان است. و کار شیطان این است که انسان را به شر می‌کشاند و ابتلای به شر، انسان را به جهنم می‌کشاند." خداوند، ولی اهل ایمان است و زمام اهل ایمان به دست او است. کسانی که مؤمن نیستند با این علامت که دارای سوء خلق هستند، خداوند ناصیه‌ این‌ها را به دست شیطان سپرده است. بنابراین آدم‌هایی که سوء خلق دارند ناصیه‌ آن‌ها به دست خدا نیست.
مذمت سوم در سوء خلق: حضرت رسول (ص) فرموده اند: " سُوءُ الخُلقِ ذَنبٌ لَا یُغفَرُ؛ بد خلقی، گناهی است که بخشیده نمی‌شود." یعنی چه که بخشیده نمی‌شود؟ یک طایفه از گناهان با تؤبه بخشیده می‌شوند. ولی یک طایفه از گناهان هستند که با تؤبه بخشیده نمی‌شوند بلکه با اصلاح بخشیده می‌شود. ما از بخل و حسد و تمام رذائل اخلاقی، هر چقدر هم که شب نوزدهم در کنار ضریح حضرت سید الشهداء الهی العفو بگوییم مشکل حل نمی‌شود. سوء خلق، تؤبه‌کردنی نیست بلکه اصلاح کردنی است. تهذیب می‌خواهد. ما نمازمان را می‌خوانیم و سوء خلق هم داریم. نماز با سوء خلق، انسان را زمین می‌زند. هر چقدر هم که بخواهیم عبادت بکنیم و اطاعت بکنیم نمی‌توانیم به اندازه ابلیس، اطاعت بکنیم.
حضرت امیر در نهج البلاغه می‌فرماید: شیطان شش هزار سال عبادت کرده است. معلوم هم نکرده‌اند که شش هزار سال از سال‌های دنیا بوده است یا از سال‌ها آخرت. یعنی اینکه شش هزار ضرب در 365 یا شش هزار ضرب در پنجاه هزار سال قیامتی. معلوم نکرده‌اند. ولی فرموده‌اند که شش هزار سال عبادت کرده است. به قدری بالا رفت که در کنار ملائک بود. یعنی ملکوتی شده بود. کار او به جایی کشید که وقتی ولوله افتاد که قرار است خدا امری بکند و یک نفر تمرد بکند ملائکه به ابلیس التماس دعا گفتند و از او خواستند تا دعا کند که آن یک نفر نباشد. ولی وقتی به او امر کردند زمین خورد. چون دچار سوء خلق بود. حسادت داشت. تکبر داشت. تکبر را معالجه نکرد و شش هزار سال عبادتش را به باد داد. تا سوء خلق را معالجه نکنیم عفونت بدن ما را می‌گیرد. هر چقدر هم ویتامین بخوریم اثر ندارد. عفونت را حل بکنیم. آن وقت با یک یا الله هم کار حل می‌شود. عفونت را حل بکنیم و با هفده رکعت نماز واجب هم به خدا می‌رسیم. ولی وقتی عفونت را حل نکنیم اگر صد و هفتاد هزار رکعت نماز هم که بخوانیم عادت است نه عبادت. اینکه من خوشم بیاید است نه اینکه خدا خوشش می‌آید. همه مشکل ما همین است.





    کلمات کلیدی :

هم رسانی : تلگرام



نظرات

برای این مطلب نظری ثبت نشده